انقلابهای عربی و فعال شدن گسلهای بحرانزای منطقهای
انقلابهای عربی و فعال شدن گسلهای بحرانزای منطقهای
سه شنبه 21 اسفند 1392

آینده مبهم و بیثباتی سیاسی گسترده در خاورمیانه که سه سال پیش بهدنبال انقلابهای عربی آغاز شد، نگرانیهای عمیقی را میان مردم، رهبران سیاسی و کارشناسان مختلف درمورد فعال شدن گسلهای بحرانزای خاورمیانه و تغییر نقشه سیاسی این منطقه برانگیخته است.
دلایل این نگرانی هم کاملاً روشن است: افزایش رقابت سیاسی میان دولت و بلوکهای مختلف قدرت؛ تبدیل شدن جنبش اخوانالمسلمین در بیشتر کشورهای منطقه از یک گروه اپوزیسیون به یک نیروی سیاسی؛ افزایش اختلافات داخلی میان سلفیها و اخوانیها؛ شکلگیری قطب سومی از اسلام سنی پوپولیستی به رهبری قطر و ترکیه؛ تشدید اختلافات فرقهای میان شیعه و سنی؛ و عدم پذیرش نقش سیاسی نیروهای اسلامگرا توسط نیروهای سکولار.
با توجه به همین مسائل، کشورهایی نظیر: تونس و یمن، علیرغم برداشتن گامهایی در مسیر ایجاد نظام نمایندگی، پیشرفت چندانی در مسیر دموکراسیسازی نداشتهاند. دولت اخوانالمسلمین در مصر نیز بهعلت ناکارآمدی در حل بحرانهای اقتصادی با کودتای نظامی و اقدامات ضدانقلابی نیروهای مخالف خود روبهرو شد. در لیبی هم ترکیبی از نیروهای محلی- قبیلهای و مداخله خارجی ناتو، هرچند نظم نوینی را بهوجود آورده، حکومت جدید همچنان بهعلت مشکلات اقتصادی ضعیف است و قدرت چندانی برای رقابت با دیگر گروههای معترض ندارد. در بحرین، اعتراضات وسیع شیعیان که بهدنبال سیاستهای تبعیضآمیز اقتصادی و سیاسی خاندان آل خلیفه شکل گرفته، با سرکوب شدید هیئت حاکمه و مداخله عربستان سعودی به اوج رسیده است. در فضای سیاسی سوریه هم جنگ فرقهای پیچیدهای رخ داده و رقابت آشکار میان بازیگران منطقهای و بینالمللی برای موازنه قدرت، اوضاع امنیتی این کشور را پیچیدهتر نموده است، بهگونهای که تاکنون بیش از صد هزار نفر کشته و دو و نیم میلیون نفر آواره شدهاند. در همین رابطه، آوارگان سوری برای کشورهای همسایه نظیر: لبنان، اردن، ترکیه، عراق، و مصر مشکلات اقتصادی، امنیتی و سیاسی بسیار زیادی را بهوجود آوردهاند.
اما در شرایط کنونی، ذهن کارشناسان مختلف خاورمیانه، بیشتر به تغییر مسیر جنبش اخوانالمسلمین و نقش آن در فعال نمودن کانونهای بحران در منطقه معطوف شده است، بهخصوص که این جنبش بهعنوان یکی دیگر از رهبران اسلام سنی پوپولیستی به رقابت شدید با مدل اسلام سنی اقتدارگرا به رهبری عربستان روی آورده است.
در کنار عوامل مذکور، تنشهای ایدئولوژیک میان عربستان سعودی و ترکیه جهت شکل دادن به نظم نوین سیاسی در منطقه و دستیابی به رهبری دینی که پس از کودتای نظامی در مصر، به شکل اختلافات ژئوپلیتیک در سوریه، عراق، قفقاز و آسیای مرکزی نمایانگر شده، یکی دیگر از کانونهای بحران در خاورمیانه بهشمار میرود. منافع استراتژیک و دلایل ایدئولوژیک که بیشتر ریشههای اقتصادی دارند، تنشهای بین دو کشور را تشدید نموده است. درحالیکه عربستان برای مقابله با ترکیه از تهدیدات نامتقارن و همه ابزارهای مادی استفاده مینماید، ترکیه میکوشد جهت دفع تهدیدات سعودیها، از قدرت نرم و ابزار اقتصادی استفاده نماید.
تشدید اختلافات میان دو قطب شیعه و سنی به رهبری ایران و عربستان بهخصوص در جریان بحران سوریه و بحرین و کشمکشهای هویتی در بلوک اسلام سنی میان عربستان، قطر و ترکیه دو عامل مهم دیگری هستند که تنشهای ژئوپلیتیک خاورمیانه را تشدید میکنند، بهخصوص که پس از انقلابهای عربی با شکنندگی ساختارهای دولتی، فرقهگرایی به منبع بسیار مهمی برای هویتبخشی به شهروندان عرب تبدیل شده است.
اگرچه در تحلیلهای گوناگونی که در واکاوی این مسئله ارائه شده، به نقش عواملی چون: اختلاف شیعه- سنی و تشدید تنش ایران- عربستان در سوریه و بحرین اشاره شده، واقعیت امر آن است که این تحلیلها به نقش عواملی نظیر: فقدان ساختارهای مشارکتی، تبعیض در بخشهای کلیدی جامعه (مثل: آموزش)، فقدان جامعه مدنی، ناکارآمدی بخشهای امنیتی، توسعه ناموزون فرهنگی- اقتصادی، نبودِ نهادهای قانونی و اقدامات تفرقهآمیز آمریکا برای ایجاد اختلاف در جهان اسلام توجهی ندارند.
ایجاد فرصت عملیاتی مناسب برای گروههای تروریستی بهدنبال خلاء سیاسی ایجادشده در مصر، لیبی، یمن و سوریه، عامل مهم دیگری برای تشدید بحرانهای امنیتی در خاورمیانه بهشمار میرود، بهخصوص که این گروهها با صدمه دیدن ازجانب انقلابهای عربی، به راهکارهای خشنتر و خطرناکتری روی آوردهاند؛ برای مثال، تغییر عملکرد انصار الشریعه در تونس و افزایش تلفات انسانی در صحنه جنگ داخلی سوریه مهمترین گواه تشدید حملات گروههای تروریستی در سراسر منطقه بهشمار میرود. گزارشهای مختلف نیز نشان میدهند که درحالحاضر بیش از پنج هزار جنگجوی خارجی که بیشتر آنها از شاخههای القاعده، جبهه النصره و دولت اسلامی عراق و الشام (داعش) هستند، در سوریه عملیات تروریستی انجام میدهند.
با توجه به موارد مذکور میتوان گفت انقلابهای عربی با دامن زدن به عواملی نظیر: جنگ سوریه، منازعات فرقهای، شکنندگی حاکمیت سیاسی و بیثباتی اقتصادی، توزیع نابرابر سرمایه سیاسی و اقتصادی، فقدان نهادهای مشارکتی، تبعیض در بخشهای کلیدی جامعه، سرویسهای ناکارآمد امنیتی، فقدان جامعه مدنی و توسعه نامتناسب اقتصادی و تشدید خشونتهای منطقهای، مباحث گستردهای درمورد امکان تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه در آیندهای نزدیک را میان کارشناسان مختلف برانگیخته است.
برای مثال، رابین رایت ، روزنامهنگار و کارشناس مرکز بینالمللی وودرو ویلسون با اشاره به رقابتهای ایدئولوژیک و سیاسی عمیق میان گروههای مختلف در خاورمیانه که پس از خروج اخوانالمسلمین از صحنه قدرت تشدید شده است، هشدار میدهد که نقشه سیاسی خاورمیانه در آیندهای نزدیک پاره پاره خواهد شد. به گفته وی، این مسئله با تغییر بازی استراتژیک در منطقه و شکل دادن به ائتلافهای جدید و تغییر مسیر جریان تجارت و انرژی منجربه ایجاد تهدیدات نوین امنیتی خواهد شد.
پراگ خانا ، کارشناس ارشد بنیاد آمریکای نوین نیز چنین مطرح میکند که درحالحاضر، وضعیت سیاسی هیچ جایی از دنیا بهاندازه خاورمیانه، نیازمند بازاندیشی نیست. وی هشدار میدهد که این امکان وجود دارد که جهان عرب دوباره به مجموعهای از واحدهای ملی خودمختار تبدیل شود.
جوئل ریبورن ، کارشناس مؤسسه هوور نیز بیان میدارد که با خروج اخوانالمسلمین از صحنه قدرت سیاسی، وضعیت جهان عرب با افول ثبات سیاسی روبهرو شده و این مسئله میتواند با گسترش خطر تهدیدات تروریستی، توسعه ناامنی به سفارتخانههای غربی در خاورمیانه و تخریب بازارهای نفت، امنیت غرب را نیز به خطر اندازد.
درنهایت، به اعتقاد کارشناسان مختلف خاورمیانه، این منطقه همیشه با تهدیدات مختلف امنیتی نظیر: چالش پادشاهیهای نوظهور دهه 1930، ظهور دکترین ناسیونالیسم عربی به رهبری جمال عبدالناصر در دهه 1950 و تهدیدات نظامی صدام در دهه 1990 روبهرو بوده است که هیچکدام بهاندازه بحرانهای فعلی که ریشه در ضعف سیاسی چندین دولت مهم عربی از جمله مصر دارند، نتوانسته مباحث مربوط به فعال شدن گسلهای بحرانزای خاورمیانه و تغییر نقشه سیاسی این منطقه را جدی نماید.
نظر شما