نگاهی به ژئوپلیتیک منطقه آسیای مرکزی

با فروپاشی نظام دوقطبی آسیای مرکزی بهعنوان بخش جنوبی هارتلند، نظریه «مکیندر» هویت جغرافیایی ـ سیاسی مستقلی بهدست آورد. خلأ ژئوپلیتیک ناشی از پدیداری این رخداد سیاسی، این مجموعه جغرافیایی را که بهعنوان فضای فاقد قدرت تأثیرگذار ظاهر شده بود، به عرصه رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تبدیل نمود.
این حوزه جغرافیایی بسته متشکل از پنج کشور، با استقرار در نزدیکی تقاطع مواصلاتی آسیا و اروپا، با دارا بودن دومین منابع بزرگ انرژی دنیا و بازار مصرف انبوه و رو به رشد، بعد از پایان جنگ سرد از منطقه ژئوپلیتیکی خفته و دور از مرکز، به منطقهای ژئوپلیتیکی فعال و مورد توجه قدرتهای منطقهای و برونمنطقهای تبدیل شد. ارزش ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک این منطقه، به پیدایی رقابتهای آشکار و پنهانی جهت دستیابی به اهداف این قدرتها وجهه منطقی بخشید. همزمان کشورهای آسیای مرکزی نیز با تحولات دوسویه ژئوپلیتیکی داخلی و منطقهای مواجه شدهاند و بحرانهایی را با ریشههای جغرافیایی، قومی و فرهنگی تجربه نمودهاند. تمایل این کشورها برای حضور قدرتهای خارج از منطقه بهمنظور کاهش وابستگی به روسیه و جذب سرمایههای خارجی، روند حضور بازیگران خارج از منطقه را تسریع و تسهیل مینمود.
بهدنبال خلأ قدرت ایجادشده و حضور نیروهای فرامنطقهای، شاخصهای ژئوپلیتیکی دیگری در این منطقه آشکار گردید که این شاخصها برای قدرتهای جهانی جذاب بود؛ ازجمله به مسئله انرژی و نقل و انتقال آن میتوان اشاره نمود. این امر به شکلگیری یک گفتمان ژئوپلیتیک مبتنی بر رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بهمنظور کسب برتریهای ژئوپلیتیک و توانایی شکلدهی به ساختارهای امنیتی و تسلط بر منابع انرژی و توسعه حوزههای نفوذ در منطقه منتج شد.
از سویی، اگرچه پایان جنگ سرد فرصت ژئوپلیتیکی مناسبی را برای جمهوری اسلامی ایران فراهم کرد تا با همسایگان شمالی خود روابط مستقلی ایجاد نماید، پیدایی این همسایگان جدید، چالشهای امنیتی و بههمراه آن، فرصتهای اقتصادی و تجاری تازهای پیشِ روی ایران قرار داد. اما با ورود آمریکا به منطقه و بهرهگیری این کشور از عناصر جغرافیایی و غیر آن علیه ایران، امکان بهرهمندی از فرصتهای ژئوپلیتیکی را برای جمهوری اسلامی محدود ساخت.
موقعیت سرزمینی ایران، واقعیت ارزشمند و بالقوهای است که میتواند ظرفیتهای گسترده و متنوعی برای تجارت و صنعت، خدمات، افزایش درآمد ملی و در نتیجه انباشت سرمایه، توسعه و حتی امنیت کشور ایجاد کند. این ویژگیها، مانند: بینالمللی بودن ایران و ایفای نقش در معادلات جهانی، تسلط بر تنگه هرمز، و وقوف در مرکز تولید و مصرف انرژی جهان برای ایران الزام کاربست یک سیاست خارجی برونگرا مبتنی بر توسعه روابط با کشورهای منطقهای و فرامنطقهای را پیشِ رو میگذارد.
ایران یکی از غنیترین کشورهای تولیدکننده نفت و گاز در منطقه خاورمیانه است و زیرساختها و پالایشگاهها و خطوط انتقال وسیع، امتیاز مناسبی جهت ارائه نقشی فعال برای این کشور در منطقه ایجاد کرده است. همجواری با کشورهای آسیای مرکزی، فرصت خوبی برای ایران در معامله خرید و فروش با این کشورها فراهم نموده؛ موقعیتی که میتوان از آن در تعمیق پیوندهای سیاسی و اقتصادی و ارائه یک بازی فعال استفاده کرد، اگرچه رقابت قدرتهای فرامنطقهای و منطقهای برای پیشنهاد مسیرهای غیرمنطقی انتقال انرژی برای کسب نفوذ سیاسی و حفظ برتری همچنان ادامه دارد.
شواهد غیرقابل انکار حاکی است که پس از سالهای 1990، تلاشهای آمریکا برای منزوی ساختن ایران در منطقه از اهداف مهم واشنگتن تلقی میشد و مقابله با سیاستهای مهار آمریکا هم در زمره اهداف جمهوری اسلامی ایران بهشمار میرفت.
حضور سایر بازیگرانی چون: روسیه، چین، قدرتهای غربی و برخی قدرتهای منطقهای بهعنوان بازیگران این منطقه با منافع و اهداف خاص خود، همراستا با بسط سیاستهای امنیتی و اقتصادی غرب، همواره به پیچیدگی شرایط منطقه افزودهاند.
پس از حادثه ١١ سپتامبر و تهاجم ائتلاف تحت رهبری آمریکا به افغانستان، همچنین تلاشهای ناکام غرب برای انقلابهای رنگین، گسترش تروریسم، رخنمایی بارز تهدیداتی مانند تولید و قاچاق مواد مخدر و ترانزیت آن، بیثباتی و ناامنی در افغانستان و گسترش بنیادگرایی، سوءظنها نسبت به غرب فزونی یافته است. درپی این رویدادها، موقعیت جغرافیاییِ سیاسی منطقه و برخی اهداف بازیگران، میدان رقابت را تنگتر کرده، درگیریها و مخالفتهای داخلی و بنیادگرایی مذهبی تشدید شده است. در سالهای اخیر، سیاست خارجی آمریکا نسبت به آسیای مرکزی عمدتاً تابعی از سیاست این کشور در قبال افغانستان بوده است و ایجاد شرایط منطقهای مطلوب برای خروج نیروهای ناتو از افغانستان که قرار است در سال ٢٠١٤ به وقوع بپیوندد، اولویت سیاست خارجی آمریکاست. به همین سبب، جهتگیری سیاسی کشورهای این منطقه بهطور جدی دستخوش تغییر و تحول گردید و از اینرو این کشورها سیاست خارجی خود را در راستای افزایش همزمان روابط خود با قدرتهای غربی و شرقی قرار دادند. شاید این پدیده تحول راهبردها را بتوان ناشی از شرایط جدید ژئوپلیتیکی تعبیر نمود.
لذا در شرایط کنونی عمده فعالیتهای آمریکا و اروپا در آسیای مرکزی معطوف به همکاریهای دوجانبه و چندجانبه بوده و بسط حوزههای رقابتی متمرکز بر عمق بخشیدن به قدرت نرم در منطقه شده است.
در مقابل، روسیه با هدف مقابله، به احیای قدرت خود میاندیشد و رویکردی به سازمانسازی و اتحادیهگرایی را اتخاذ کرده است، اتحادیهها، ائتلافها و سازمانهای جدیدی را ایجاد مینماید تا کشورهای همسو را به تشکلهای خاص خود ملحق نماید.
در نهایت، میتوان گفت شرایط جدید ژئوپلیتیکی، مستلزم راهبردهای نوین است. لذا کارشناسان با نظر به مفاد سند چشمانداز و اهداف ایران مبنی بر ارتقابخشی بر موقعیت و جایگاه منطقهای خود علیرغم چالشهای متعدد منطقهای و بینالمللی، ضرورت بازنگری بر اهداف و اولویتهای اساسی خود در منطقه را توصیه مینمایند.
نظر شما