انتخاب استراتژیک ژاپن:

متوازن‌سازی داخلی و خارجی


 
 
یکی از تحولات مهم سیاست بین‌الملل در سال‌های اخیر، چرخش در سیاست خارجی و امنیتی ژاپن بوده است؛ چرخشی که به‌تدریج تأثیرات خود را بر معادلات قدرت در آسیا آشکار می‌کند.
با توجه به اهمیت ژاپن به‌عنوان قدرتی بزرگ، گزارش حاضر معطوف تبیین تغییر تدریجی در رویکرد استراتژیک ژاپن به مقوله امنیت در شرق آسیاست. به بیان دیگر، گزارش درپی پاسخ به این پرسش است که انتخاب استراتژیک نوین ژاپن، واجد چه مؤلفه‌هایی است؟ در راستای پاسخ به این پرسش، در ابتدا روند تحول در محیط امنیتی این کشور مورد بحث قرار گرفته و در ادامه استراتژی‌های این کشور برای مقابله با تحولات فوق بررسی شده است.

روند تحول در محیط امنیتی شرق آسیا
ترتیبات امنیتی و اقتصادی در مناطق مختلف با تأثیرپذیری از نحوه توزیع قدرت در میان بازیگران شکل می‌گیرند و متحول می‌شوند. در شرق آسیا بعد از جنگ دوم جهانی، ژاپن به‌عنوان قدرتمندترین بازیگر بومی و ایالات متحده به‌عنوان قدرتمندترین بازیگر فرامنطقه‌ای به ایفای نقش می‌پرداختند. این دو در همکاری با یکدیگر، نوعی نظم مبتنی بر ائتلاف‌های دوجانبه با آمریکا شکل داده‌اند و حراست کرده‌اند و تلاش داشته‌اند تا سایرین را در درون آن تعریف نمایند.
اما در یک دهه اخیر، متأثر از قدرت‌یابی دولت‌های توسعه‌گرا و به‌ویژه چین، نظم چرخ‌پره‌ای که برمبنای ائتلاف طیفی از کشورها با آمریکا شکل گرفته، دچار تغییر شده و بازیگران مختلف درپی سازگاری با این تغییرات برآمده‌اند.
در میان این بازیگران، ژاپن به‌‌عنوان مهم‌ترین رقیب چین در منطقه، کشوری برخوردار از تجربه تاریخی بسیار منفی در روابط با آن و دارای اختلافات ارضی و مرزی با چین، بیش از سایرین از بازتوزیع قدرت در این منطقه به سود چین نگران است و احساس ناامنی می‌کند.
در پاسخ به این تغییر در محیط امنیتی شرق آسیا، ژاپن انتخاب استراتژیک خود را که از دوران پایان جنگ سرد تا سال‌های اخیر بر محور مهار تهدید کره شمالی بود، به متوازن‌سازی در برابر تهدید چین تغییر داده است. استراتژی متوازن‌سازی ژاپن در دو محور مرتبط با یکدیگر طراحی و اجرا شده است: متوازن‌سازی داخلی و متوازن‌سازی خارجی که در ادامه، آنها را مورد بحث قرار خواهیم داد.

1. متوازن‌سازی داخلی
ژاپن و هند تنها دولت‌های آسیایی‌اند که از امکانات و توانمندی‌های داخلی لازم برای متوازن‌سازی داخلی حداقلی در برابر چین برخوردارند. شکاف قدرت سایر دولت‌های منطقه با چین در حدی است که نمی‌توانند بر این گزینه به‌طور جدی بیندیشند. متوازن‌سازی داخلی به معنای ارتقاء مؤلفه‌های اقتصادی و نظامی قدرت است، به گونه‌ای که توان دفاع از خود در برابر تهدید را به دولت در معرض تهدید قرار دهد.
مهم‌ترین اقدامات ژاپن در راستای متوازن‌سازی داخلی در برابر چین را به‌صورت ذیل می‌توان دسته‌بندی کرد:
1. تلاش موفقیت‌آمیز دولت برای احیای اقتصاد ژاپن و ارتقاء موقعیت این کشور در اقتصاد جهانی که به «آبه نومی» یا اقتصاد شیزو آبه مشهور شده است.
2. تلاش برای شکل‌دهی به اجماع داخلی و بین‌المللی برای تغییر بند 9 قانون اساسی این کشور، که مهم‌ترین مانع قانونی تقویت توان نظامی ـ تهاجمی ژاپن به‌شمار می‌آید.
3. لغو ممنوعیت صدور تسلیحات این کشور، که می‌تواند به ارتقاء توان صنعت تسلیحاتی این کشور منجر شود.
4. افزایش پرشتاب بودجه نظامی این کشور.
5. تلاش برای کوتاه کردن فاصله زمانی دستیابی این کشور به بمب هسته‌ای (البته عموماً تحلیلگران چینی و برخی تحلیلگران آمریکایی بر پیگیری این گزینه از سوی ژاپن تأکید دارند).
6. تلاش برای رشد ناسیونالیسم ژاپنی با محوریت تهدید چین. بر پایه نظرسنجی‌های معتبر، جامعه ژاپن به‌گونه‌ای روزافزون چین را به‌عنوان تهدید شماره یک علیه ژاپن تصور می‌کند.

2. متوازن‌سازی خارجی
وجه دیگری از راهبرد متوازن‌سازی ژاپن، معطوف به جلب حمایت کشورهایی است که در تهدید پنداشتن چین با این کشور، تصور و منافع مشترک دارند. ناگفته پیداست که آمریکا مهم‌ترین بازیگری است که ژاپنی‌ها در متوازن‌سازی خارجی، بر جلب حمایت آن تمرکز کرده‌اند. در دهه‌های اخیر، ژاپنی‌ها مهم‌ترین مشوق آمریکا برای حضور بیشتر در شرق آسیا بوده‌اند. ازاین‌رو، برخی تحلیلگران به نقش مهم ژاپن در سوق دادن آمریکا به‌سوی آسیا در قالب استراتژی «تجدید توازن در آسیا» معتقدند.
افزون بر این، ژاپن تلاش کرده همکاری‌های دفاعی خود با آمریکا را افزایش دهد، موافقت این کشور با تغییر بند 9 قانون اساسی را جلب نماید و در موارد اختلافی با چین، ایالات متحده را وادار به حمایت صریح از خود نماید.
نمادهای توفیق ژاپن در این مسیر را در ماه‌های اخیر به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد. آمریکا با تغییر قانون اساسی ژاپن مخالفتی نکرده است. همکاری‌های دفاعی دو کشور افزایش یافته و مهم‌تر از همه، ایالات متحده جزایر سنکاکو (که در چین دیائو خوانده می‌شود) را صریحاً به‌عنوان بخشی از سرزمین ژاپن که زیر چتر حمایت امنیتی آمریکا قرار می‌گیرد، تعریف کرده و هشدار داده است که تجاوز به این جزایر به معنای حمله به آمریکا خواهد بود. این در حالی است که در گذشته، موضع آمریکا در قبال جزایر مبتنی بر راهبرد «ابهام استراتژیک» بوده و این کشور از موضع‌گیری صریح در این باره خودداری می‌کرده است.
افزون بر این، زمانی که چین مدتی قبل به ایجاد منطقه شناسایی دفاع هوایی در دریای چین شرقی و در منطقه مورد مناقشه با ژاپن اقدام نمود، ایالات متحده با به پرواز درآوردن هواپیماهای B-52 بر فراز این مناطق، به اقدام چین بی‌اعتنایی نشان داد.
دیگر اقدام مهم حمایت‌گرایانه آمریکا در قبال اختلافات ژاپن و چین، به سخنرانی اخیر وزیر دفاع این کشور در اجلاس امنیتی شانگری لای 2014 بازمی‌گردد. در این اجلاس، وزیر دفاع آمریکا با لحنی تند و بی‌سابقه، از رفتار نظامی چین در شرق آسیا انتقاد کرد و آن را مهم‌ترین عامل بی‌ثباتی در این منطقه دانست؛ اظهاراتی که آشکارا در راستای تأیید مواضع ژاپن بود.
علاوه بر آمریکا، ژاپن با سایر رقبای استراتژیک چین نیز در راستای متوازن‌سازی در برابر این کشور وارد همکاری‌های استراتژیک شده است. هند و استرالیا از این جمله‌اند. در این راستا، هند با توجه به قابلیت‌های وسیع متوازن‌سازی، اختلافات مرزی با چین و رقابت استراتژیک تاریخی با آن، به‌طور وسیع مورد توجه ژاپنی‌ها قرار گرفته است. روابط ژاپن و هند در سال‌های اخیر به‌سرعت رشد کرده و آبه تلاش دارد روابط با دولت جدید هند را گسترده‌تر سازد. در همین راستا، بلافاصله پس از روی کار آمدن دولت جدید هند، ژاپن مودی را برای دیداری رسمی دعوت کرد و این دیدار اخیراً صورت گرفته است.
سطح سوم دولت‌هایی که ژاپن در متوازن‌سازی خارجی در برابر چین بر آنها تمرکز شده است، کشورهای عضو آسه‌آن هستند. اغلب این کشورها با چین دچار اختلافات ارضی و مرزی‌اند، از قدرتمند شدن بیش از حد این کشور نگرانند و گزینه مطلوب آنان، تداوم نوعی موازنه میان قدرت‌های رقیب در این منطقه است؛ بنابراین، این دولت‌ها نیز در متوازن‌سازی در برابر چین با ژاپن منافع مشترک دارند. در همین راستا، شینزو آبه از زمان به قدرت رسیدن در دسامبر ٢٠١٢ تاکنون، به تمامی این کشورها سفر کرده است، کمک‌های ویژه‌ای به فیلیپین و ویتنام به‌عنوان دو دولت خط مقدم تنش با چین ارائه کرده است و پیشنهاد تعمیق هم‌گرایی آسیایی با محوریت ژاپن، آسه‌آن، هند و با حضور آمریکا و استرالیا را مطرح کرده است.
با عنایت به مباحث فوق می‌توان گفت که انتخاب استراتژیک ژاپن که همانا متوازن‌سازی داخلی و خارجی در برابر چین است،‌ در سال‌های اخیر در سطح وسیعی اجرایی شده و تبعات ذیل را برای محیط و نظم امنیتی شرق آسیا به همراه آورده است.
1. منطقه بر محور تنش چین ـ ژاپن وارد دوره جدیدی شده است؛ دوره‌ای که برخلاف گذشته نه همکاری بلکه رقابت استراتژیک، به روند غالب تعامل طیفی از دولت‌ها با چین تبدیل شده است.
2. ژاپن جدید، یعنی بازیگری که به‌شدت درپی تبدیل منابع قدرت خود به منابع سخت با اولویت نظامی است، جایگاه جدیدی در محاسبات همه بازیگران درگیر در صحنه شرق آسیا یافته است.
3. ژاپن توانسته در روند ترویج تئوری تهدید چین، بخشی از کشورهای منطقه را با خود همراه سازد.