تعاملات چین در منطقه آسیای مرکزی
تعاملات چین در منطقه آسیای مرکزی
شنبه 22 شهریور 1393

روابط سنتی چین و منطقه آسیای مرکزی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فصل نوینی را آغاز نمود. باز شدن فضای آسیای مرکزی در این برهه زمینه مساعدی را برای برقراری مجدد پیوندها میان چین و جمهوریهای منطقه فراهم کرد. این امر بهواسطه همسایگی جغرافیایی، پیوستگیهای اجتماعی ـ فرهنگی و جمعیتی روند مناسبی را طی نمود.
سیاست اصلی چین درمقابل آسیای مرکزی مبتنیبر توسعه روابط همهجانبه با ممالک آسیای مرکزی بهویژه سه کشور قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان است که با آنها مرز مشترک دارد. این روابط ابعاد و جنبههای مختلفی را شامل شده هم در قالب روابط دوجانبه و چندجانبه و هم روابط سازمانی و نهادی را دربرمیگیرد.
بهرغم اینکه درخلال سالهای اخیر اولویتهای سیاست خارجی و شرایط دولتهای آسیای مرکزی ایستا و ثابت نبوده حضور چین در این منطقه روند رو به رشدی داشته اگرچه اولویت سیاستهای چین هم در این کشورها درحال تغییر و تحول بوده است.
بدیهی است که این منطقه برای چین بهلحاظ سیاسی ـ استراتژیک، امنیتی و اقتصادی دارای ارزش بسیاری است. استقرار ثبات در سرحدات و استانهای مرزی، توسعه تجارت و روابط اقتصادی، تضمین امنیت انرژی و ارتقای جایگاه استراتژیک در ترتیبات منطقهای اهم محورهای سیاست خارجی چین و درقبال جمهوریهای آسیای مرکزی بهشمار میرود. از این منظر اهمیت هریک از کشورهای این منطقه برای پکن بسته به چشمانداز اقتصادی، میزان بهرهمندی از منابع انرژی و توان بالقوه برای تأثیرگذاری بر امنیت داخلی چین متغیر خواهد بود.
طی سالهای اخیر افزایش محسوس حضور چین در آسیای مرکزی این کشور را به عاملی تأثیرگذار و بازیگری مهم در چشمانداز سیاسی، استراتژیک و اقتصادی منطقه تبدیل کرده است؛ بهطوریکه یکی از مناطق مهمی که به آوردگاه رقابت چین با سایر قدرتهای بزرگ تبدیل شده است، آسیای مرکزی میباشد.
روشن است که منافع چین در آسیای مرکزی تعیینکننده سیاست و اهداف آن در این منطقه میباشند، اما بیتردید سیاست چین در این منطقه بخش جداییناپذیری از استراتژی بینالمللی این کشور میباشد. پکن در این منطقه بیش از آنکه درصدد اعمال و بسط نفوذ سیاسی باشد بهگونهای درونگرایانه درپی برآوردن نیازهای ملموس اقتصادی و امنیتی خود است.
بنا بر نظر برخی از محققان در موضوع سیاست خارجی چین، تضمین امنیت منطقهای همواره مهمترین دغدغه پکن در آسیای مرکزی بوده است؛ بهطوریکه ایجاد سازمان شانگهای و پیمان امنیتی ناشی از آن و سایر همکاریهای منطقهای در عرصه امنیت برای رفع این نگرانی تدبیر شده است.
چنین ادعایی بهروشنی در تضاد با نظر پژوهشگرانی میباشد که معتقدند هدف اصلی چین ایجاد یک حوزه انحصاری نفوذ در منطقه و کنترل کشورهای آسیای مرکزی است. تحلیلگران غربی، توسعه نفوذ اقتصادی چین را در آسیای مرکزی نوعی تجاوز اقتصادی قلمداد کردهاند و با نگاهی بدبینانه تمایل دارند که رفتارهای منطقهای پکن را به عوامل پنهان سیاسی نسبت داده و تحلیلهای خود را بر این پیشفرض اغراقآمیز استوار کنند که چین یک دولت شرور و منبع تهدید قابل توجهی برای سایر کشورها و بهویژه همسایگان خود میباشد.
درواقع پکن تاکنون نشانه قابل توجهی دال بر نیات توسعهطلبانه منطقهای از خود بروز نداده است. افزون بر این در شرایط فعلی این کشور ظرفیت کافی برای ایجاد حوزه انحصاری نفوذ در آسیای مرکزی را ندارد. چنین تلاشی مستلزم کوتاه کردن دست سایر قدرتهای بزرگ از رهگذر رویارویی مستقیم با آنهاست و این چیزی میباشد که چین به جّد از آن اجتناب میکند. پکن بهگونهای بسیار محتاطانه و عملگرایانه پیوسته میکوشد تا از ترویج این حس که چین درصدد به چالش کشیدن و جایگزینی رقبای خود در آسیای مرکزی است جلوگیری نماید. البته کشورهای غربی و اروپایی بهویژه آمریکا درپی آن هستند که تا تقویت موقعیت چین را در بین کشورهای آسیای مرکزی بهصورت چینهراسی تبدیل کنند. هراس از عملکرد فعالانه چین در آسیای مرکزی اساساً ناشی از رشد رو به افزایش این کشور در اقتصاد و سیاست جهانی است.
بههمینخاطر بهنظر میرسد مهمترین دغدغه چین در آسیای مرکزی تضمین امنیت منطقهای است. نگرانیهای چین از این منظر دو چالش عمده امنیتی مناقشات مرزی با دولتهای نوبنیاد آسیای مرکزی و جنبشهای جداییطلب در ایالت سینکیانگ را دربرگرفته ازاینرو توسعه پیوندهای دوجانبه اقتصادی خود را با همسایگانش در سایه تقویت همکاریهای امنیتی دنبال کرده و کوشیده است تا از مجرای روابط دوجانبه یا چندجانبه دولتهای آسیای مرکزی را به تعقیب و سرکوب جداییطلبان اویغور بهعنوان یک راهکار ترغیب نمایند.
ازلحاظ امنیتی هم، منافع چین و کشورهای آسیای مرکزی از همپوشانی قابل توجهی برخوردار میباشند. تحرکات گروههای قومی تجزیهطلب، افراطیون مذهبی و تروریستهای فراملیتی، منبع نگرانیهای مشابهی برای هر دو طرف بوده و استقرار ثبات در آسیای مرکزی و مرزهای غربی چین را به ضرورتی حیاتی برای آنان تبدیل کرده است. تقویت ثبات درطول مرزها در زمره مهمترین اهداف چین در آسیای مرکزی است. گسترش تهدید گروههای تروریستی بر ضرورت تقویت همکاریهای امنیتی این کشور با قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان افزوده است.
ازنظر سیاسی نیز، چین و آسیای مرکزی پیوندهای دیرینهای با یکدیگر داشته و با توجه به شرایط موجود دیدگاههای مشابهی درخصوص مسائل منطقهای و جهانی کسب کردهاند. پرهیز از مخاصمه و روابط مسالمتآمیز و تأکید بر ثبات و حفظ امنیت منطقه ازسوی چین با توجه به شاخصههای قدرت ملی و فاصله قابل توجهی که با همسایگان خود دارد از مشخصههای این پیوندهاست.
در جمعبندی میتوان گفت تضمین امنیت در مرزهای مشترک با ایجاد سازوکارهای جمعی و غیرنظامی کردن مرزهای خود با همسایگان، سبب شده تا موضوع مناقشات مرزی از اولویت دیپلماسی چین خارج شود. با تأسیس سازمان همکاری شانگهای در ژوئن 2001 و تصویب کنوانسیون مبارزه علیه تروریسم جداییطلبی و افراطگرایی این امر بهروشنی نشان از تغییر جهت محسوس چین و کشورهای آسیای مرکزی از امنیت مرزی به مبارزه ضدتروریسم میدهد. بررسی هریک از اهداف و برنامههای چین در این منطقه به نوبه خود بحث مفصلی است که جای تأمل و تحقیق دارد که در این مقال فرصت آن نیست.
نظر شما