مصاحبه اختصاصی ایران ریویو با آرشین ادیب مقدم: ایران و آمریکا برای تأمل درباره چگونگی تدارک یک معماری امنیتی باید بر سر میز مذاکره بنشینند

آرشین ادیب مقدم دانشیار سیاست مقایسهای و روابط بینالملل در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی (SOAS) در دانشگاه لندن و رئیس مرکز مطالعات ایران در مؤسسه خاورمیانه لندن میباشد. او فوق لیسانس و دکترای خود را در دانشگاههای هامبورگ، آمریکن (واشنگتن دیسی) و کمبریج کسب و اولین صاحب کرسی در روابط بینالملل و مطالعات صلح در سنت ادموندهال و دپارتمان سیاست و روابط بینالملل دانشگاه آکسفورد میباشد.
ادیب مقدم بهعنوان یک منتقد، نویسنده و پژوهشگر بهواسطه کارهایش در مورد ایران، روابط غرب با جهان اسلام و سیاست بینالملل در غرب آسیا و شمال آفریقا شناخته شده میباشد. تحلیلهای وی در برجستهترین رسانهها ازجمله الجزیره، سیانان. دیلی استار (بیروت) گاردین، ایندیپندنت، مهرنیوز (ایران) اوت لوک مگزین (هند) و اوپن دموکراسی منتشر شده است. ادیب مقدم در طیف گوناگونی از موضوعات از مسائل ایران و سیاستهای اسلامی تا اسلام هراسی، تئوریهای انتقادی و پسااستعماری و افسانه برخورد تمدنها در سطح جهانی در کنفرانسها به سخنرانی پرداخته است.
آرشین ادیب مقدم در مصاحبهای اختصاصی با ایران ریویو شرکت و نقطه نظرات خود درباره توافق اخیر میان ایران و 5 عضو دائمی شورای امنیت بهعلاوه آلمان، تلاش کنگره آمریکا برای تشدید تحریمهای یکجانبه علیه ایران و آینده روابط با آمریکا و اروپا بیان نموده است. در ادامه متن این مصاحبه را ملاحظه مینمایید:
سؤال: ایران و گروه 1+5 به توافق بر سر زمان اجرائی شدن برنامه عمل مشترک (توافق موقت) رسیدند این برنامه از 20 ژانویه 2014 اجرائی شده است. بهدنبال این امر کنگره آمریکا تلاشهایش را برای تشدید تحریمهای یکجانبه علیه ایران متوقف ساخته است. چه هدفی را کنگره برای گسترش تحریمها علیه ایران دنبال مینمود و چه وقایعی آنها را مجبور ساخت که از موضع قبلی خود عقبنشینی نمایند؟ بهنظر شما سناتورهای آمریکایی در نهایت بهسوی تحمیل تحریمهای جدید علیه ایران پیش میروند؟
پاسخ: در زمان مطرح شدن مسائل مشاجرهبرانگیز بینالمللی مثل موضوع ایران یا مسئله فلسطین، بخش پرنفوذ و تأثیرگذار کنگره آمریکا مستقل از منافع اسرائیل عمل نمیکند. این امر باید نقطه شروع هر تحلیلی باشد. درحالی که هیچ ضرورتی برای این تبعیت وجود ندارد یعنی کنگره آمریکا نباید بهطور اتوماتیک تسلیم تقاضاهای سازمانهای لابی طرفدار اسرائیل شود؛ اما پیوندهای آنها به اندازه کافی عمیق است که بر سیاست خارجی آمریکا تأثیرگذار باشد. در مورد ایران آیپک و دیگرگروههای لابی در صف اول کمپین تهاجمی برای تشدید تحریمها علیه ایران قرار داشتند و معروف است که آنها برای تأثیرگذاری بر سیاست خارجی دولت به تعداد کافی از اعضای کنگره دسترسی دارند. براین مبنا آنها بخشی از «یک دولت درون دولت آمریکا» محسوب میشوند که نه تنها ضرورتاً در راستای منافع ملی آمریکا عمل نمیکنند، بلکه منافع اسرائیل را درنظر دارند. این امر نقطه اختلاف من با تحلیلهای چامسکیگرایان از روابط میان اسرائیل و آمریکا میباشد. چامسکی اسرائیل را بهعنوان اسب تروای منافع استراتژیک آمریکا در آسیای غربی و شمال آفریقا میبیند؛ اما ازنظر من اسرائیل بیشتر بهعنوان یک مانع عمل میکند تا تسهیلگر منافع آمریکا باشد. دولت اوباما مجبور به ایجاد توازن میان قطبهای مختلف ساختارهای قدرت آمریکا است و تاکنون در این زمینه بهخوبی از عهده این وظیفه برآمده است. این حقیقت وجود دارد که کنگره باید تحت قوانینی عمل نماید و دولت اوباما و حامیانش تصمیم گرفتهاند اراده معطوف به دیپلماسی خود را بر کنگره اعمال کنند. این یک تفاوت بسیار مهم میان این دولت با دولتهای قبلی و لحظه دیدن شجاعت سیاسی کمیابی است.
سؤال: برخی از تحلیلگران بر این نظرند که مخالفت ظاهری قانونگذاران از رهیافت اتخاذی باراک اوباما در قبال ایران و نمایش پر سروصدا درباره تشدید تحریمهای آمریکا علیه ایران تنها بخشهای متفاوتی از یک بازی سیاسی بین دولت و قانونگذاران میباشد. نظر شما در این زمینه چیست؟
پاسخ: من اعتقادی به تحلیلهای در قالب پلیس بد و پلیس خوب ندارم. این درست است که تأکیدات دولت اوباما به کنگره و اسرائیل، بهمنظور فرستادن نشانههایی برای ایران است که دشمنان بدتری برای معامله با این کشور وجود دارد و این بخشی از استراتژی چانهزنی آمریکا بهمنظور فشار بیشتر بر ایران است. این همچنین راه متقاعدکنندهای برای نشان دادن اینست که محدودیتهایی برای آنچه که ایالات متحده خواهان ارائه آن است وجود دارد. همین عقلانیت را در طرف ایرانی نیز شاهد هستیم برای نمونه در آنجا که مجلس ایران تهدید به افزایش غنیسازی اورانیوم مینماید. اما اینها توطئههایی از قبل برنامهریزی شده نیستند. مجلس ایران و کنگره آمریکا اراده سیاسی معطوف به خود را دارند که ضرورتاً با آنچه دولت میخواهد سازگار نمیشود. من بر این نظرم که موانع واقعی است. از مخالفت کنگره آمریکا میتوان بهمنظور تقویت استراتژی چانهزنی آمریکا استفاده نمود اما این به معنای آن نیست که این مخالفت ساخته و پرداخته شده است. به این معناست که دولت اوباما تلاش مینماید تا از یک تهدید فرصت بسازد.
سؤال: در حالیکه تیم مذاکرهکننده هستهای ایران به تفسیری از معاهده منع اشاعه هستهای (NPT) استناد مینماید که براساس آن بهطور غیرمستقیم حق کشورهای عضو برای غنیسازی اورانیوم در خاک کشورشان را مورد شناسایی قرار میدهد اما کشورهای غربی و بهطور خاص آمریکا، اعتقاد به چنین حقی برای هیچ کشوری ندارند. بهنظر شما چگونه ممکن است که با توجه به این تفاسیر متفاوت، دو طرف به فهم مشترکی در این زمینه در مذاکرات آتی برسند؟
پاسخ: این موضوع فوقالعاده حیاتی است چراکه غیرمستقیم فراتر از پرونده هستهای ایران، رژیم عدم اشاعه هستهای را تحت تأثیر قرار میدهد. ایران به طرق مختلف در حال جنگی است که موضوع منازعه قدرتهای هستهای نوظهور است. این موضوع به مسئله حاکمیت ملی تبدیل شده است. حقوق بینالملل از حاکمیت کشورها دفاع میکند و رژیم NPT هم نمیتواند از معماری قانونی آن جدا باشد. در همین حال حقوق بینالملل برای سیاست و قدرت بینالملل موضوع ثانویه است. لذا غنیسازی هستهای بهعنوان یک حق میتواند تنها بهعنوان بخشی از فرایندهای سیاسی ـ دیپلماتیک حل گردد. راهحل برای یافتن مصالحه میتواند توجه به پیشنهاد مالکیت چندجانبه تأسیسات هستهای باشد. ایران در اواخر سال گذشته کمپانیهای غربی را دعوت به این امر نمود. مالکیت چندجانبه در داخل خاک ایران میتواند موجب کاهش ترسها، ایجاد اعتماد و تسهیل منافع مشترک در تداوم و امنیت تأسیسات هستهای ایران گردد.
سؤال: بهنظر میرسد روابط میان ایران و آمریکا بهطور تدریجی در حال بهبود است. نشستهای دوجانبه، که پیشتر بهعنوان تابو مورد توجه قرار گرفته و یا بهصورت مخفی انجام میشد، هماکنون در قالب گفتگوها بر سر برنامه هستهای با گروه 1+5 و دیگر وقایع بینالمللی برگزار میگردد. لذا میتوانیم تصور کنیم که در حال حاضر از برنامه هستهای ایران بهعنوان فرصتی برای پایان دادن به سکوت سیاسی بلندمدت میان ایران و آمریکا، استفاده میشود؟
پاسخ: من از سالهای پیش بر این نظر بودهام که ایران و آمریکا نهایتاً به یک توافق موقت برای کاهش رقابتهایشان دست خواهند یافت و تلاش نمودهام سناریوهایی برای چنین صلح سردی را بهعنوان گذار به روابط دوستانهتر ارائه دهم. ایران بعد از انقلاب به آنچه که من «استقلال پنهان» نامیدهام دست یافته است. ایران از زمان انقلاب جرأت نه گفتن پیدا نمود. این درست است که باید بهای این امر را بپردازد اما یافتن اعتماد به نفس برای مذاکره، دستاوردی تاریخی برای کشوری است که تاریخی از مدرنیته شبه استعماری داشته است. ایران برای حرکت از استقلال پنهان به استقلال آشکار نیاز به این دارد که پس از انقلاب «دیگران» بهخصوص غولی که از آمریکا، ساخته است، را هضم کند. زمانیکه این غول هضم شد دیگر ضرورتی برای انتصاب این عنوان به آن وجود ندارد. استقلال آشکار به توسل به تصویرسازی از دشمن پایان میدهد. ظاهراً ایرانیان خود را از زنجیرهای گذشته آزاد کردهاند. برایناساس ایالات متحده نیز مانند کشوری دیگری میشود که با آن میتوان به توافق رسید تا یک موضوع ممنوعه برای لفاظیهای رسمی. همانطور که من در مصاحبههای مکرر خود با خبرگزاری مهر و فارس گفتهام: ایران بهعنوان یک نقطه تماس بین شرق و غرب دارای فرصتهای ژئوپلیتیک برای گذار از سیاست نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی به سیاست هم شرقی هم غربی جمهوری اسلامی میباشد. این فرصتی برای تسکین هویتهای مختلف سازنده معنای ایران و حفظ آنها از تفاسیر پارانویایی است که توان دولت و ملت را برای نمایش پتانسیل عظیمی که ایران دارد محدود میسازد.
سؤال: بهنظر میرسد زمینههای بیشتری برای ارتقاء همکاری میان تهران و واشنگتن فراهم شده است ازجمله برخی نمونهها میتوان به وضعیت افغانستان ـ جاییکه قرار است آمریکا تا آخر امسال نیروهایش را از آن خارج سازد ـ یا افزایش ناامنی در عراق و اخیراً حضور نیروهای تروریستی دولت اسلامی عراق و شام در عراق به خاطر وضعیت پیشروی در سوریه اشاره کرد. آیا این مسائل منطقهای از پتانسیل لازم برای کاهش تنش میان ایران و آمریکا برخوردارند.
پاسخ: من شک ندارم که احیاء روابط ایران و آمریکا دارای تأثیرات ثباتساز در سیاستهای جهانی است. دو کشور دارای منافع مشترک بوده و نهایتاً بازیگرانی هستند که میتوانند با هم همکاری کنند. یکی از دلایلی که چرا سیاست خارجی هر دو کشور در صحنههای استراتژیک متفاوت، که شما به آن اشاره کردید، تأثیرگذار نیست در این نکته نهفته است که هیچ دیالوگی برای نزدیک کردن آنها به هم وجود نداشته است. این منطقه نیازمند صلح و ثبات است. در دهه اخیر مردم این منطقه در رنجی غیرقابل تحمل بودهاند. تهدیدات القاعده همچنان ادامه دارد. ایران و آمریکا برای تأمل درباره چگونگی تدارک یک معماری امنیتی، که برای اولین و آخر بار استفاده از زور را غیرقانونی اعلام نماید، باید بر سر میز مذاکره بنشینند. البته این مهم است که دیگر بازیگران منطقهای در پیگیری این سیاست کنار گذاشته نشوند. عدم توافق میان ایران و آمریکا بر سر برخی موضوعات ازجمله موضوع فلسطین، حزبالله و بحرین و... ادامه خواهد یافت اما من هیچ دلیلی نمیبینم که چرا در یک متن دیپلماتیک نشود بر سر این اختلاف مذاکره نمود. قطعاً این اختلافات جدیتر از اختلافات میان آمریکا و چین نیست.
سؤال: بهدنبال شروع بهکار دولت جدید ایران کشورهای اروپایی مشتاق به ازسرگیری روابط با ایران بودهاند اما برخی تحلیلگران اعتقاد دارند که روابط اروپا با ایران تنها بعد از چراغ سبز آمریکا ممکن است. نظر شما در این زمینه چیست؟ چرا کشورهای اتحادیه اروپا نمیتوانند و یا نمیخواهند مستقل از اراده و قدرت آمریکا عمل نمایند؟
پاسخ: بهدلایل بسیاری اروپا برای ایران بهعنوان یک ایده و طرح سیاسی از آمریکا مهمتر است. ایران و اروپا براساس مبادلات فرهنگی، پتانسیلهای اقتصادی و حتی نزدیکی فکری در هم گره خوردهاند. بهخاطر همین میتوان گفت که علیرغم بیگانگی سیاسی در سطوح دولتی، ایران و اروپا در هم ادغام شدهاند. سیاستهای جهانی صرفاً همیشه ساخته دست دولتها نیست بلکه مردم نیز از آن نقش دارند. در این زمینه ایران و اروپا در بسیاری از سطوح از هم جدا نشدنی هستند. من در هامبورگ آلمان بزرگ شدهام و تجربه شخصی من به من میگوید که تاریخ آن شهر را نمیتوان جدا از سهم نسل اول ایرانیها نوشت. من پیوندهای مشابهی را در لندن و البته خود ایران دیدهام. من سؤال شما را با روشی غیرمتعارف پاسخ دادم بدینمعنا که دیالکتیک میان ایران و اروپا بسیار فراتر از سیاست روز است. از همه تعجببرانگیزتر، همانطور که شما هم صراحتاً از آن انتقاد کردید، اینکه اتحادیه اروپا خودش را در جایگاه مستقلتر در امور بینالمللی قرار نمیدهد. من فکر میکنم با توجه به تاریخ اروپا آنها تمایلی به منازعه ندارند. بهنوعی یک گونه خودآگاهی تاریخی در آنجا شکل گرفته است که خود را معرض جنگهای ستیزجویانه قرار ندهند. در بریتانیا، که همیشه موردی خاص در متن اروپایی بوده است، و حتی در ایالات متحده آمریکا این خودآگاهی تاریخی به آهستگی در حال رشد و بلوغ میباشد. اتحادیه اروپا با تدوین یک منشور حقوق بشر پاناروپایی، مسافرت آزاد ... و الگویی مهم در تاریخ بشری محسوب میگردد. این الگو، قارهای که محل برخورد دو جنگ جهانی بوده است را آرام نموده است. این ساختار ناگزیر برای بلوغ بیشتر باید سیاست خارجی مستقلتری را درپیش گیرد. در واقع برای پروژه اروپائی، توازن برای بهکارگیری همان استانداردهای حقوق بشر میان کشورهای عضو، در امور بینالمللی این اتحادیه، یک چالش هنجاری بزرگ میباشد. و تا اینجا اتحادیه اروپا در پرداختن به آن ناتوان بوده است.
نظر شما