خط
خطوط گسل در افق همکاریهای ریاض و واشنگتن
ن کرمی
سهشنبه 14 بهمن 1393

روابط عربستان سعودی و ایالاتمتحده آمریکا در طول نزدیک به هفت دهه، نه بر مبنای ارزشهای مشترک که بر اساس نیازهای مشترک تعریف و عملیاتی شده است و به حیات خود ادامه داده است. شالوده این دو سازه متفاوت را معادله «نفت ـ امنیت» شکل داده و با افت و خیزهای فراوان، تبدیل به شبکه درهم تنیدهای از روابط سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی شده است. شاید در سال 1945، فرانکلین روزولت و عبدالعزیز بن سعود سوار بر عرشه کشتی در این اندیشه نبودند که این روابط روزی به دیدار باراک اوباما و ملک سلمان هم قد دهد. اما با تمام فراز و فرودهای روابط دوجانبه در عرصه منطقهای و بینالمللی، این رابطه همچنان به قوت خود باقی است. در این نوشتار تلاش شده است تا چشمانداز روابط را در بستر جلوس سلمان بن عبدالعزیز در تحولات منطقهای مورد بحث قرار گیرد.
عناوینی چون همکاری یک قدرت منطقهای با یک هژمون جهانی، ائتلاف با قدرت بزرگ، وابستگی و مواردی از این قبیل، از جمله نظریههایی است که در طول این دههها، برای فهم روابط ریاض و واشنگتن به کار گرفته شده است. اما شاید معقولترین تئوریای که در حال حاضر و با توجه به واقعیتهای نوظهور بتواند این رابطه پیچیده را فهم کند، نظریه «وابستگی متقابل نامتقارن» گریگوری گوس استاد دانشگاه ورمونت و کارشناس مسائل خلیج فارس است.(1)
اساس این سخن بر این موضوع استوار است، که علیرغم حضور و بروز آمریکاییها در جامعه سعودی و نقشی که در مسائل نظامی و امنیتی دارند، اما سعودیها در مقاطع مختلف از جمله بحران نفتی اعراب و اسرائیل، تشکیل اوپک، جنگ دوم خلیج فارس، مواضع متفاوتی در مقابل آمریکاییها اتخاذ کردند و در تلاش بودهاند که در طول این سالیان، در نسبت با دیگر دولتهای عربی، استقلال نسبی خود را از آمریکا اعلام کنند.
در طول هفت دهه اخیر و بویژه بعد از دهه 1970 به بعد، برای آمریکاییها تضمین بیضرر و ثبات در انتقال انرژی از خلیج فارس و بطور کلی امنیت انرژی در سطح جهان و همچنین نقشی که عربستان در متعادل کردن پدیدههای انقلابی و ضد وضع موجود دارد، مهم و مورد تاکید بوده است و در مقابل هم برای سعودیها پذیرش نقش منطقهای عربستان و تبدیل شدن به یک شریک استراتژیک از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده است. در مجرای چنین نقشی، آمریکا موفق شده است تا ضمن بهرهمندی از نفت عربستان که در طول این سالها با نوساناتی رقمی معادل 1 تا 2 میلیون بشکه در روز بوده، استراتژی امنیت ملی خود را در خاورمیانه به خوبی تعریف و با توجه نفوذ عربستان در جهان عرب و بویژه در شورای همکاری خلیج فارس، زمینهها برای بسط نفوذ خود در ساختار امنیت خلیج فارس را تضمین کند. در مقابل هم عربستان موفق شده است تا نیازهای نظامی ـ تسلیحاتی خود را تأمین و نگرانیهای امنیتی خود را رفع کند. بنظر میرسد که این معادله همچنان مورد تاکید دو دولت قرار بگیرد و شاهد استمرار آن باشیم.
در مقابل اما این رابطه، همواره فرودهایی داشته است که در مقطع کنونی و در دورانی که ملک سلمان به عنوان هفتمین پادشاه عربستان بر جلوس ملوکی تکیه زده است، مطرح است. ظهور نفت غیرمتعارف در معادله نفت ـ امنیت، جولان داعش و ائتلاف علیه آن، توافق هستهای ایران، زمزمههای تغییر استراتژی آمریکا از خلیج فارس به شرق آسیا و همچنین نگرانی سعودیها در مورد عدم قاطعیت آمریکاییها در برخورد با تحولات جهان عرب، از عمده مسائل مهمی است که بر روابط دو کشور سایه افکنده است.
در اوایل سال 2014، بندر بن سلطان رئیس استخبارات عربستان در اظهارنظری درخصوص آمریکا گفته بود که عربستان این سیاست تردیدآمیز آمریکا در برخورد با تحولات خاورمیانه را مقدمهای برای تجدیدنظر در روابط با واشنگتن میداند. گرچه در آن مقطع، این سخن منجر به کنار رفتن بندر از مسئولیتهایش شد، اما تا حد زیادی نشان از ادراک سعودیها از نقش در حال تغییر آمریکا در منطقه و در برخورد با عربستان بود.
سعودیها در فضای پس از حملات یازده سپتامبر 2001، که آنها را در مظان اتهام حمایت از افراطگرایی قرار داد، هشدارهای آمریکا را تفسیری از تقابل ارزشهای متفاوت فهم کردند که مجددا با ظهور داعش و بروز اثرات آن در اروپا میتواند تبدیل به موجی از انتقاد شود و بر منافع مشترک اثرگذار باشد. در مقطع پس از تحولات بهار عربی و با توجه به ظهور و بروز تحولاتی که در دو سال اخیر، ظهور پیدا نموده است، سعودیها خود را در مواجهه با موضوعاتی میبینند که حکایت از شکلگیری یک محیط جدید امنیتی است که میباید، نقش خود را صریحتر و تنهاتر ایفا کنند. نگرانیهایی که امروزه سعودیها در خصوص دست یافتن ایران به توانمندی هستهای ایراد میکنند، بخشی از این واقعیت در حال شکلگیری است.
بنظر میرسد که اصل روابط عربستان و آمریکا در دوران ملک سلمان و در سالهای آینده همچنان به قوت خود باقی بماند، اما همزمان متغیرهای در حال ظهور در روابط دوجانبه در حال پررنگ شدن هستند که میتواند خطوط همکاری را در فضای نه چندان قابل پیشبینی، کمرنگ کند.
اگر فرض را بر این قرار دهیم که نفت رسی آمریکا بتواند با وجود کاهش قیمت، صرفه اقتصادی خود را حفظ کند و نیاز آمریکا از نفت خلیج فارس را از بین ببرد، میتوان گفت که معادله نفت ـ امنیت، شاهد شکلگیری خطوط گسل خواهد بود. در بعد امنیت هم شاهد نقشآفرینی عربستان در چارچوب امنیت ائتلافی با مشارکت شورای همکاری خواهیم بود و این شورا بیش از پیش خود را در تأمین امنیت، وابسته به خود خواهد دید.
شاید به صراحت بتوان گفت که توافق هستهای ایران و آمریکا، به عنوان یکی از واقعیتهای جدید در محیط در حال دگرگونی، مقدمهای بسیار مهم در ادراک در حال تغییر عربستان از ترسیم خطوط گسل در روابط با آمریکا باشد که ملک سلمان را ناگزیر از تصمیمات صریح و عملگرایانه نماید.
پینوشتها:
1- Gause, f. Gregory. 2002. “ The Foreign Policy of Saudi Arabia”. In Raymond Hinnebusch and Anoushiravan Ehteshami. Ed. The Foreign Policies of Middle East States. London: Lynne Reiner Publishers.
نظر شما