دامان مادر روسیه عرصه شاخماتی پوتین و غرب
دامان مادر روسیه عرصه شاخماتی پوتین و غرب
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393

«جودو به شما میاموزد چگونه خودتان را کنترل کنید و با شناسایی نقاط قوت و ضعف حریف خود در یک لحظه برای کسب بهترین نتیجه مبارزه کنید».
اینها جملات یک کتاب آموزش جودو نیستند و گوینده آنها یک روانشناس ورزشی هم نیست، بلکه در وبسایت کاخ کرملین و در قسمت بیوگرافی ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور کنونی فدراسیون روسیه درج شدهاند.
این روزها درحالیکه حوادث اوکراین و شبهجزیره کریمه در صدر اخبار و تحلیلهای رسانههای جهان قرار دارد، کانون توجهها دومای روسیه یا وزارت خارجه یا سایر نهادهای این کشور نیست، بلکه شخص پوتین است که توجهها را به خود جلب کرده است.
بسیاری از کارشناسان مسائل اوراسیا معتقدند لازمه درک و پیشبینی سیاستهای روسیه درقبال تحولات اوکراین، واکاوی ابعاد گوناگون شخصیت رئیسجمهوری این کشور است و حتی برای پیشبینی تأثیر تحولات اوکراین بر اموری مانند مذاکرات هستهای ایران که ظاهراً به سازوکارهای جمعی مربوط است، باز هم نگاهها بهسوی «مرد یخی» کرملین برمیگردد.
با مرور تحلیلهای کارشناسان سیاست خارجی درباره حوادث اوکراین و شبهجزیره کریمه، بهسادگی میتوان فراوانی کلمه «پوتین» را در مقایسه با سایر واژههای کلیدی دریافت. لغاتی مانند: تهاجم، سیاست، پیشروی، محاسبات، راهبرد، اقدامات، عکسالعمل، مهار، و حتی پسوند «ایسم» در بسیاری از تحلیلهای موجود با کلمه «پوتین» پیوند خوردهاند.
مثلاً مایکل دوران، کارشناس مسائل خاورمیانه و عضو سابق شورای امنیت ملی آمریکا در دوران ریاستجمهوری بوش پسر، درمورد سیاستهای روسیه درقبال خاورمیانه مینویسد «مسلم است مردی که کمربند مشکی جودو دارد، مأمور سابق کاگب بوده است و در خیلی از تصاویر با بالاتنه برهنه مشغول انجام حرکات قهرمانانه است، بهتر از دیپلماتهای غربی اتوکشیدهای که خیال میکنند دنیا تغییر کرده است، خاورمیانه را میفهمد. حاصلجمع بازی اوکراین در نظر پوتین صفر است. او استاد حرکات زیرکانهای است که میتواند یک دست دادن ساده را به یک ضربه مرگبار تبدیل کند...».
ازسویدیگر، افرادی مانند: جان مککین، سناتور تندروی آمریکایی که حضور وی در میدان «استقلال» کییِف مهر تأییدی بود بر دست داشتن آمریکا در ناآرامیهای اوکراین، در روزهای آغازین این بحران، ضمن تأیید علنی دخالت واشنگتن در اوکراین، هدف کاخ سفید را «مهار پوتین» عنوان کرد.
تقابل شخصی این دو سیاستمدار، بهقدری عیان بود که روزنامه انگلیسی «گاردین» با اشاره به حضور مککین در جمع صدها معترض اوکراینی نوشت «بهنظر میرسد مککین مأموریت دارد ولادیمیر پوتین را اذیت کند. در سال 2006 هم او به دیدار ساکاشویلی، رئیسجمهوری وقت گرجستان و یکی از بزرگترین دشمنان پوتین رفت و با هم به اسکی روی آب در دریای سیاه پرداختند!».
فارغ از این قبیل تندرویها که لزوماً بازتاب سیاستهای تیم اوباما نیست، بهنظر میرسد با توجه به ویژگیهای نظام سیاسی روسیه و فرایندهای تصمیمسازی این کشور که بهرغم شباهت ظاهری به دموکراسیهای غربی عمدتاً شخصمحور است، نوع نگاه شخص پوتین به روسیه، همسایگان، منافع ملی و نظام بینالملل بهتر بتواند سیاست خارجی روسیه را توضیح دهد.
بهنظر میرسد پوتین میخواهد روسیه را به چیزی فراتر از یک کشور قدرتمند تبدیل کند، بلکه درصدد ایجاد تمدن قدرتمند روسی است که درمقابل تمامی تهدیدات بدون نیاز به کمک خارجیها از خود محافظت کند. میتوان طرح تأسیس «اتحادیه اوراسیا» و تأکید بر «اتحاد نژاد اسلاو» را که ازسوی وی مطرح شده، شاهدی دال بر این مدعا دانست.
ازسویدیگر، والدین وی از بازمانندگان محاصره «لنینگراد» هستند؛ یکی از دردناکترین دوران تاریخ روسیه که شاهد مرگ قریب به یک میلیون انسان بود. پوتین در چند مصاحبه از خانوادهاش بهعنوان کسانی که از محاصره جان بهدر بردهاند یاد کرده است و بیتردید نمیتوان تأثیر زندگی در چنین خانوادهای را بر دیدگاه فرزند آنها نسبت به کشورش و بقای آن نادیده گرفت.
علاوهبراین، روسیه کشوری است که «جنگ» و کشمکشهای ارضی در تاریخ آن جایگاه تعیینکنندهای دارد، بنابراین عناصر «سرزمین» و «امنیت» در شکلدهی به خطمشی رهبران آن نقش مهمی داشتهاند و پوتین نیز از این قاعده مستثنی نیست.
میتوان گفت پوتین بین «ریاستجمهوری» بهعنوان یکی از شاخصهای نظام دموکراتیک غربی و میراث تزارهای روسیه پیوند برقرار کرده و«هویت ملی» روسیه بهعنوان «قطب منحصربهفرد تمدن» را درمعرض خطر میداند. بر همین اساس، بسیاری از تحلیلگران، شخصیت مرد اول کرملین را «ناسیونالیست» ضدغربی توصیف میکنند.
ازسویدیگر، سال گذشته نشریه «فوربس» در صدر فهرست «قدرتمندترین شخصیتهای جهان» نام ولادیمیر پوتین را جای داد و در توضیح علت این انتخاب نوشت «پوتین کنترل خود را بر روسیه تقویت کرده است و همه آنهایی که بازی شطرنج سیاستمداران کشورهای غربی را پیرامون مناقشه سوریه دنبال کردهاند، بهصراحت بر این عقیدهاند که عملکرد پوتین در پرونده سوریه کفه ترازوی قدرت را بهنفع وی در جهان پائین آورده است».
نام پوتین در سال 2008 نیز در صدر فهرست صد نفری بانفوذترین اشخاص جهان در نشریه «ونیتی فیر» قرار داشت. جالب است که واکنش قاطعانه پوتین در ماجرای گرجستان که نگرانی جدی آمریکا و اروپا را بهدنبال داشت، علت این انتخاب عنوان شد.
بهنظر میرسد سیاستهای رئیسجمهوری روسیه که میتواند در چهارچوب واقعگرایی و تلاش برای کسب قدرت و گسترش حوزه نفوذ عمده آنها را توجیه گردد، نهتنها در روسیه خواهان دارد، بلکه آمریکاییها که مخالف ایدئولوژیک روسیه محسوب میشوند وی را تحسین میکنند.
تحلیلگران در بررسی روشهایی که پوتین برای تحقق اهداف خود بهکار میگیرد، به دوران خدمت وی در «کاگب» استناد میکنند و معتقدند پوتین بهعنوان مامور کاگب در آلمان شرقی طی سالهای جنگ سرد، حاضر است برای تحقق منافع ملی و بقای روسیه هر کاری بکند.
به نظر آنها، تفکر حاکم بر ذهنیت او، بازی حاصلجمع صفر جنگ سرد است و روابط بینالملل برای پوتین در افراد و رویکرد یک سازمان به افراد خلاصه میشود. بهعبارتی «وزارت امور خارجه» نهاد اصلی تعیینکننده سیاست خارجی روسیه نیست، بلکه سرگئی لاوروف حرف اول و آخر را میزند و پوتین نه حامی وزارت خارجه که حامی لاوروف است.
پوتین که دکترای اقتصاد دارد، یک دهه بعد از فروپاشی شوروی و ناکامی بوریس یلتسین و تیم غربگرای وی، در شرایطی وارد کرملین شد که نخبگان سیاسی روسیه اتفاقنظر داشتند. تلاش جدی برای احیای جایگاه روسیه بعد از یک دهه آشوب داخلی و تخریب وجهه کشور در سطح بینالمللی، ضروری است.
وی در همان سال در قضیه «چچن»، علناً خطاب به مردم روسیه اعلام کرد «ما خودمان باید تصمیم بگیریم که چه میخواهیم. روسیه باید آماده باشد بدون پول غرب خود را اداره کند. من و شما در شرق زندگی میکنیم نه در غرب».
میتوان گفت پوتین بهخاطر رشته دانشگاهی و سمت اطلاعاتی در دوران جنگ سرد، درک درستی از علت فروپاشی شوروی و مبنای استمرار نظام بینالملل کنونی دارد. وی میداند که دوران کمونیسم بهسر آمده و روسیه باید برای بازیابی جایگاه برتر خود در نظام بینالملل، راه برتری در نظام اقتصاد لیبرال را پیشه کند.
او با این درک عملگرایانه، طرفدار بازار آزاد و مالکیت خصوصی است و از این اهرم اقتصادی برای دستیابی به اهداف سیاسی و فرصتسازی بهره میگیرد. مثلاً وی در سال 2006 و 2009، شیر گاز را به روی اروپا بست و در سال 2013 با ممنوع کردن واردات شکلات از اوکراین و شراب از گرجستان و مولداوی درصدد تحقق اهداف خود برآمد.
بر همین مبنا، میتوان یکی از علل خارجی بحران کنونی اوکراین را خواست روسیه برای افزایش توان اقتصادی خود و هراس پوتین از تهدید منافع ملی بر اثر افول وضعیت اقتصادی داخلی و افزایش نارضایتی مردم دانست.
روسیه تا سال 2013 برای مدرن کردن اقتصاد خود، راه مشارکت اقتصادی با اتحادیه اروپا را در پیش گرفته بود، اما در پایان این سال، این اتحادیه تلاش کرد توافقنامههای تجارت آزاد خود را به امضای اوکراین، گرجستان، مولداوی، و ارمنستان نیز برساند. این تغییر غیرمنتظره محاسبات پوتین را برای توسعه اقتصادی روسیه برهم زد.
چنین توافقنامهای بازار 62 میلیون نفری این چهار کشور را از حوزه نفوذ کالاهای روسی خارج میساخت و با دشوار کردن رقابت برای روسیه، این کشور دیگر نمیتوانست در بلندمدت شریک عمده تجاری اروپا باقی بماند.
پوتین در عین تلاش برای افزایش روابط تجاری مسکو با اتحادیه اروپا درپی ایجاد «اتحادیه اوراسیا» نیز بود که یک بلوک اقتصادی مجزا به رهبری روسیه است که «اتحادیه گمرکی» کنونی را که بلاروس و قزاقستان در آن عضویت دارند، به سایر جمهوریهای پساشوروی ازجمله: اوکراین، مولداوی، گرجستان، و ارمنستان گسترش خواهد داد.
اتحادیه اروپا در سال 2013 به روسیه و این چهار کشور اعلام کرد که توافقنامههای تجاری آن با اتحادیه اوراسیا سازگار نیست که بهمعنای نادیده گرفتن منافع روسیه بود؛ ازاینرو، مسکو فشار خود را بر این کشورها افزایش داد تا بهجای امضای پیمانهای تجارت آزاد با اروپا، اتحادیه اوراسیا را انتخاب کنند. اوکراین نیز بعد از مدتی تعلل اعلام کرد درقبال دریافت تخفیف در خرید گاز روسیه، از امضای این توافق صرفنظر کرده است. به این ترتیب، آغاز خشونتهای کییِف و سقوط یاناکوویچ رقم خورد.
نمیتوان بحران کنونی اوکراین را کاملاً به دخالت روسیه وابسته دانست و شرایط داخلی این کشور را نادیده گرفت، اما تلاش پوتین برای حفاظت از منافع ملی روسیه که شراکت اقتصادی اوکراین و سه کشور دیگر با اروپا را تهدیدی مستقیم برای اقتصاد روسیه میداند، تأثیر تعیینکنندهای در این بازی دارد. درواقع، رؤیای اوراسیایی پوتین بدون اوکراین 45 میلیون نفری، با وابستگیهای عمیق فرهنگی، تاریخی، و اقتصادی با روسیه محقق نخواهد شد.
درخصوص وابستگی عمیق تاریخی و فرهنگی این دو کشور همین بس که ضربالمثلی روسی میگوید «مسکو مغز روسیه، سن پترزبورگ قلب روسیه، و اوکراین ”مادر“ روسیه است».
فراموش نکنیم که «شاخماتی» بازی محبوب روسهاست و زنان و مردان روس در محافل خانوادگی خود با جدیت این بازی را دنبال میکنند. روسها در این بازی بهمراتب ماهرتر از آمریکاییها هستند و فعلاً از ظواهر امر اینگونه برمیآید که تاکنون پوتین در صفحه شطرنج اوراسیا ماهرانهتر از تیم اوباما از مهره اوکراین برای مات کردن رقبای خود در بروکسل و البته واشنگتن استفاده کرده است.
نظر شما