لزوم خویشتنداری پاکستان و افغانستان در تنشهای اخیر
لزوم خویشتنداری پاکستان و افغانستان در تنشهای اخیر
سهشنبه 24 مرداد 1391

رحمان مالک، مشاور امور داخلی نخستوزیر پاکستان عالیترین مقام سیاسی است که دولت افغانستان را متهم به حمایت از مولانا فضلاله، یکی از رهبران تحریک طالبان کرده است. قبلاً مقامات نظامی در توجیه بعضی از اقدامات نظامی در امتداد مرزهای مشترک افغانستان و پاکستان اینگونه ادعاهایی را مطرح میکردهاند، اما اخیراً مشاهده میشود که مقامات دولتی هم در پاکستان و هم در افغانستان اتهامات متقابلی را مبنیبر حمایت از گروههای مخالف خود که تحت عنوان کلی تروریسم طبقهبندی شدهاند مطرح میکنند. چنین اتهاماتی نه تنها از عادی شدن مناسبات دو کشور همسایه که نیازهای متقابل زیادی با هم دارند جلوگیری میکند، بلکه خطرات امنیتی جدی برای هر دو طرف دربر خواهد داشت.
البته این احتمال که مولانا فضلاله و مولانا حافظ گلبهادر، دو رهبر طالبان پاکستان که در دره سوات با ارتش پاکستان درگیر جنگ سختی شدند و پس از شکست به کوهستانها عقبنشینی کردند، به افغانستان پناه برده باشند منتفی نیست. ادعای پاکستان آن است که این دو نفر در ولایت «کنر» افغانستان با حمایت عناصری از دولت افغانستان پایگاههای آموزشی و تدارکاتی بهدست آوردهاند و از آنجا عملیات نظامی علیه ارتش پاکستان در مناطق قبایلی و ایالت «خیبرپختونخواه» را هدایت میکنند، اما دولت افغانستان بهصورت رسمی این ادعای پاکستان را رد میکند و در مقابل معتقد است که طالبان افغانستان، شبکه حقانی و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که علیه دولت کابل میجنگند از حمایت مؤثر آی.اس.آی هسته مرکزی قدرت در پاکستان برخوردارند. مقامات افغان گلولهباران و راکتپرانیهای تداومیافته ارتش پاکستان به مناطق مرزی این سوی خط مرزی دیوراند به ایالتهای «کنر»، «نورستان»، «خوست» و «پکتیکا» را با هدف نفوذ دادن اعضای شبکه حقانی و استقرار آنها در داخل خاک افغانستان تصور میکنند و در توجیه این برداشت خود به فشاری که پاکستان از طرف ناتو متحمل میشود که ارتش را به وزیرستان شمالی اعزام کند اشاره میکنند. وزیرستان شمالی محل اصلی استقرار شبکه حقانی ـ القاعده و گروههای وابسته به آن است اما ارتش پاکستان تاکنون بهدلایل خاص داخلی مایل به لشکرکشی تمام عیار به وزیرستان شمالی نشده است. خودداری ارتش پاکستان از تهاجم گسترده به وزیرستان شمالی باعث اختلاف آمریکا و پاکستان شده و عملیات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا علیه القاعده، و گروههای مرتبط با آن بهرغم درخواستهای مکرر پاکستان برای توقف آنها ادامه یافته است؛ امری که از نظر پاکستان نقض آشکار حاکمیت ملی این کشور تلقی شده و اعتبار ارتش را به نحو محسوسی در افکار عمومی به زیر سؤال برده است که چرا از تمامیت ارضی و تجاوز خارجی به بخشی از خاک و قلمرو ملی پاکستان دفاع نمیکند.
واقع امر آن است که در چنین فضای ابهامآمیزی است که تفکر جدیدی در میان افغانهای ناسیونالیست شکل گرفته که پاکستان نوعی سیاست اعلامی و سیاست اعمالی در افغانستان دارد و در سیاست اعلامی آن از صلح و ثبات افغانستان و دولت حامد کرزای دفاع میشود ولی در سیاست اعمالی، گروههای مسلح برهمزننده صلح و ثبات از طرف آی.اس.آی و ارتش پاکستان مورد حمایت قرار گرفتهاند و در نگاهی استراتژیک پاکستان مایل به حفظ صلح و ثبات در افغانستان نیست. این بحث در افغانستان در ارتباط با سیاستهای پاکستان جدید نیست و از زمان حکومت سردار داودخان در دوره نخستوزیریاش که رهبران گروههای اسلامی مخالف «داودخان» به پیشاور فرار کردند و مورد حمایت ذوالفقار علی بوتو، نخستوزیر وقت پاکستان قرار گرفتند مطرح بوده است، اما آنچه جدید است تقویت تمایلی در افغانستان است که سیاست مشابهی با پاکستان در پیش بگیرند. بدینمعنا که در سیاست اعلامی خود روی همکاری با پاکستان تأکید کند و آن را تبلیغاتی و رسانهای سازند و در سیاست اعمالی از مخالفان مسلح و خواهان تجزیه پاکستان حمایت بهعمل آورند. سردمدار اصلی این تفکر حزب افغان ملت به رهبری آقای احدی است و گمان میرود که در دستگاههای نظامی و امنیتی افغانستان، این امر بهعنوان یک اصل بازدارنده در مقابل آنچه که از آن به نام دخالت پاکستان در امور داخلی افغانستان یاد میشود پذیرفته شده است. اظهارات صریح رحمان مالک مؤید چنین برداشتی است و بهنظر میرسد در هسته مرکزی قدرت این تفکر مقابله به مثل کردن جدی گرفته شده است و مخاطرات آن برای پاکستان درک شده باشد. بنابراین پاکستان با دو گزینه محدود روبهرو شده است:
۱. دست کشیدن از حمایت طالبان ـ شبکه حقانی و حزب اسلامی حکمتیار؛
۲. پذیرش تداوم جنگ داخلی و حمایت شده خارجی.
این هر دو گزینه برای ساختار نظامی قدرت در پاکستان با منافع استراتژیک تصورشده همخوانی ندارند هرچند که در بخش سیاسی قدرت ممکن است اینطور نباشد. منتها اهداف مهمتر پاکستان بهرسمیت شناساندن خط مرزی «دیوراند» است که تاکنون افغانها حاضر به پذیرش آن نشدهاند. احتمالاً پاکستان امیدوار است که از شرایط به ظن خودش مساعد حضور آمریکا و ناتو استفاده نموده، با افزایش تنشها در مرزها توجه آنها را به ریشه اصلی مشکل بین پاکستان و افغانستان جلب کند و تا قبل از آنکه دیر شود مسئله خط مرزی «دیوراند» را به سود خود حلوفصل کند. بهویژه آنکه در حاکمیت کنونی افغانستان در رهبران قومیتهای غیرپشتون نوعی تمایل به پذیرش خط مرزی «دیوراند» بهوجود آمده است.

منتها حقیقت آن است که پشتونها مطالبات خاص قومی خود را دارند و اهداف استراتژیک آنها همچون اهداف استراتژیک پاکستان چند بعدی است و بهسادگی قابل صرفنظر کردن نیست، بحرانی که در افغانستان بر سر راکتپرانیهای ارتش پاکستان به ولایت «کنر» و نورستان افغانستان در پارلمان پیش آمد و به برکناری دو وزیر کلیدی دفاع و کشور منتهی گشت در ارتباط با همین واقعیت قابل توضیح میباشد. بهتدریج بهنظر میرسد که قدرت ابتکار از دولتهای حزبی به دستگاههای امنیتی ـ استخباراتی هم در پاکستان و هم افغانستان واگذار میشود و اگر چنین اتفاقی بیفتد هر دو کشور بازندگان نهایی آن خواهند بود. برندهای اگر قابل تصور باشد آمریکاست که هر دو کشور را بیش از پیش وابسته به خود نگاه خواهد داشت و به بهانه حفظ صلح در جنوب آسیا پایگاههای نظامی بلندمدت خود را به افغانستان و پاکستان تحمیل خواهد کرد.
در این شرایط بحرانی در مناسبات پاکستان و افغانستان که سیاست مقابله به مثل دارد هواداران جدیای در افغانستان پیدا میکند و پاکستان نیز قادر به دست کشیدن از سیاستهای دوگانه سابق نیست، دورنمای صلح در جنوب آسیا از هر زمان دیگری تیره و تارتر بهنظر خواهد رسید. با این حال همه روزنهها مسدود نشده است و اگر ایران از تجربیات گذشته استفاده کند میتواند بهدلیل مناسبات دوستانه با پاکستان و افغانستان در نقش میانجی ظاهر شود و طرفین را به مصالحه دعوت کند. در غیر این صورت سیاست مقابله به مثل، افغانستان و پاکستان را در موقعیت آسیبپذیری حتی در سطح تجزیه قومی قرار خواهد داد و حتی شاید در بدترین حالت به طالبانیزه شدن قدرت در کابل و اسلامآباد بهوسیله گروههای رادیکال اسلامی مورد حمایت طرفین منتهی شود.
البته این احتمال که مولانا فضلاله و مولانا حافظ گلبهادر، دو رهبر طالبان پاکستان که در دره سوات با ارتش پاکستان درگیر جنگ سختی شدند و پس از شکست به کوهستانها عقبنشینی کردند، به افغانستان پناه برده باشند منتفی نیست. ادعای پاکستان آن است که این دو نفر در ولایت «کنر» افغانستان با حمایت عناصری از دولت افغانستان پایگاههای آموزشی و تدارکاتی بهدست آوردهاند و از آنجا عملیات نظامی علیه ارتش پاکستان در مناطق قبایلی و ایالت «خیبرپختونخواه» را هدایت میکنند، اما دولت افغانستان بهصورت رسمی این ادعای پاکستان را رد میکند و در مقابل معتقد است که طالبان افغانستان، شبکه حقانی و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که علیه دولت کابل میجنگند از حمایت مؤثر آی.اس.آی هسته مرکزی قدرت در پاکستان برخوردارند. مقامات افغان گلولهباران و راکتپرانیهای تداومیافته ارتش پاکستان به مناطق مرزی این سوی خط مرزی دیوراند به ایالتهای «کنر»، «نورستان»، «خوست» و «پکتیکا» را با هدف نفوذ دادن اعضای شبکه حقانی و استقرار آنها در داخل خاک افغانستان تصور میکنند و در توجیه این برداشت خود به فشاری که پاکستان از طرف ناتو متحمل میشود که ارتش را به وزیرستان شمالی اعزام کند اشاره میکنند. وزیرستان شمالی محل اصلی استقرار شبکه حقانی ـ القاعده و گروههای وابسته به آن است اما ارتش پاکستان تاکنون بهدلایل خاص داخلی مایل به لشکرکشی تمام عیار به وزیرستان شمالی نشده است. خودداری ارتش پاکستان از تهاجم گسترده به وزیرستان شمالی باعث اختلاف آمریکا و پاکستان شده و عملیات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا علیه القاعده، و گروههای مرتبط با آن بهرغم درخواستهای مکرر پاکستان برای توقف آنها ادامه یافته است؛ امری که از نظر پاکستان نقض آشکار حاکمیت ملی این کشور تلقی شده و اعتبار ارتش را به نحو محسوسی در افکار عمومی به زیر سؤال برده است که چرا از تمامیت ارضی و تجاوز خارجی به بخشی از خاک و قلمرو ملی پاکستان دفاع نمیکند.
واقع امر آن است که در چنین فضای ابهامآمیزی است که تفکر جدیدی در میان افغانهای ناسیونالیست شکل گرفته که پاکستان نوعی سیاست اعلامی و سیاست اعمالی در افغانستان دارد و در سیاست اعلامی آن از صلح و ثبات افغانستان و دولت حامد کرزای دفاع میشود ولی در سیاست اعمالی، گروههای مسلح برهمزننده صلح و ثبات از طرف آی.اس.آی و ارتش پاکستان مورد حمایت قرار گرفتهاند و در نگاهی استراتژیک پاکستان مایل به حفظ صلح و ثبات در افغانستان نیست. این بحث در افغانستان در ارتباط با سیاستهای پاکستان جدید نیست و از زمان حکومت سردار داودخان در دوره نخستوزیریاش که رهبران گروههای اسلامی مخالف «داودخان» به پیشاور فرار کردند و مورد حمایت ذوالفقار علی بوتو، نخستوزیر وقت پاکستان قرار گرفتند مطرح بوده است، اما آنچه جدید است تقویت تمایلی در افغانستان است که سیاست مشابهی با پاکستان در پیش بگیرند. بدینمعنا که در سیاست اعلامی خود روی همکاری با پاکستان تأکید کند و آن را تبلیغاتی و رسانهای سازند و در سیاست اعمالی از مخالفان مسلح و خواهان تجزیه پاکستان حمایت بهعمل آورند. سردمدار اصلی این تفکر حزب افغان ملت به رهبری آقای احدی است و گمان میرود که در دستگاههای نظامی و امنیتی افغانستان، این امر بهعنوان یک اصل بازدارنده در مقابل آنچه که از آن به نام دخالت پاکستان در امور داخلی افغانستان یاد میشود پذیرفته شده است. اظهارات صریح رحمان مالک مؤید چنین برداشتی است و بهنظر میرسد در هسته مرکزی قدرت این تفکر مقابله به مثل کردن جدی گرفته شده است و مخاطرات آن برای پاکستان درک شده باشد. بنابراین پاکستان با دو گزینه محدود روبهرو شده است:
۱. دست کشیدن از حمایت طالبان ـ شبکه حقانی و حزب اسلامی حکمتیار؛
۲. پذیرش تداوم جنگ داخلی و حمایت شده خارجی.
این هر دو گزینه برای ساختار نظامی قدرت در پاکستان با منافع استراتژیک تصورشده همخوانی ندارند هرچند که در بخش سیاسی قدرت ممکن است اینطور نباشد. منتها اهداف مهمتر پاکستان بهرسمیت شناساندن خط مرزی «دیوراند» است که تاکنون افغانها حاضر به پذیرش آن نشدهاند. احتمالاً پاکستان امیدوار است که از شرایط به ظن خودش مساعد حضور آمریکا و ناتو استفاده نموده، با افزایش تنشها در مرزها توجه آنها را به ریشه اصلی مشکل بین پاکستان و افغانستان جلب کند و تا قبل از آنکه دیر شود مسئله خط مرزی «دیوراند» را به سود خود حلوفصل کند. بهویژه آنکه در حاکمیت کنونی افغانستان در رهبران قومیتهای غیرپشتون نوعی تمایل به پذیرش خط مرزی «دیوراند» بهوجود آمده است.

منتها حقیقت آن است که پشتونها مطالبات خاص قومی خود را دارند و اهداف استراتژیک آنها همچون اهداف استراتژیک پاکستان چند بعدی است و بهسادگی قابل صرفنظر کردن نیست، بحرانی که در افغانستان بر سر راکتپرانیهای ارتش پاکستان به ولایت «کنر» و نورستان افغانستان در پارلمان پیش آمد و به برکناری دو وزیر کلیدی دفاع و کشور منتهی گشت در ارتباط با همین واقعیت قابل توضیح میباشد. بهتدریج بهنظر میرسد که قدرت ابتکار از دولتهای حزبی به دستگاههای امنیتی ـ استخباراتی هم در پاکستان و هم افغانستان واگذار میشود و اگر چنین اتفاقی بیفتد هر دو کشور بازندگان نهایی آن خواهند بود. برندهای اگر قابل تصور باشد آمریکاست که هر دو کشور را بیش از پیش وابسته به خود نگاه خواهد داشت و به بهانه حفظ صلح در جنوب آسیا پایگاههای نظامی بلندمدت خود را به افغانستان و پاکستان تحمیل خواهد کرد.
در این شرایط بحرانی در مناسبات پاکستان و افغانستان که سیاست مقابله به مثل دارد هواداران جدیای در افغانستان پیدا میکند و پاکستان نیز قادر به دست کشیدن از سیاستهای دوگانه سابق نیست، دورنمای صلح در جنوب آسیا از هر زمان دیگری تیره و تارتر بهنظر خواهد رسید. با این حال همه روزنهها مسدود نشده است و اگر ایران از تجربیات گذشته استفاده کند میتواند بهدلیل مناسبات دوستانه با پاکستان و افغانستان در نقش میانجی ظاهر شود و طرفین را به مصالحه دعوت کند. در غیر این صورت سیاست مقابله به مثل، افغانستان و پاکستان را در موقعیت آسیبپذیری حتی در سطح تجزیه قومی قرار خواهد داد و حتی شاید در بدترین حالت به طالبانیزه شدن قدرت در کابل و اسلامآباد بهوسیله گروههای رادیکال اسلامی مورد حمایت طرفین منتهی شود.
نظر شما