مصر اخوانی و دیدگاه دولتهای شورای همکاری خلیج فارس
مصر اخوانی و دیدگاه دولتهای شورای همکاری خلیج فارس
دوشنبه 9 مرداد 1391

با پیروزی محمد مرسی در انتخابات ریاستجمهوری مصر، اخوانالمسلمین پس از دههها مبارزه و فعالیت سیاسی توانست به راس نظام سیاسی در این کشور راه پیدا کند. هرچند که ساختار قدرت در مصر کنونی چندبعدی و پیچیده است و بهرغم پیروزی در انتخابات نمیتوان اخوانالمسلمین را تنها گروه حاضر در هرم قدرت تلقی کرد، اما حداقل این است که این گروه به جریانی کانونی در نظام سیاسی مصر و مدیریت دولت تبدیل شده است و از این منظر میتوان مصر پس از مبارک را مصر اخوانی نامید. ریاستجمهوری اخوانیها در مصر باعث طرح پرسشها و مسایل مختلفی از منظر سیاست خارجی مصر و نقش آن در موازنه قدرت منطقهای و سایر مسائل و تحولات مهم منطقهای شده است. در این میان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس که تحت حاکمیت دولتهای پادشاهی و اقتدارگرا هستند دغدغهها و نگرانیهایی جدی در این خصوص دارند و در این راستا میتوان این پرسش را مطرح ساخت که نگاه و خواستههای اصلی دولتهای عرب خلیج فارس در قبال مصر اخوانی را چگونه میتوان ارزیابی نمود؟
سفر محمد مرسی به عربستان سعودی و دیدار با پادشاه این کشور به عنوان نخستین سفر خارجی وی در این منصب باعث مطرح شدن این ایده از سوی برخی شد که مصر پس از مبارک در پی تعارض و تنش با عربستان سعودی و کشورهای خلیج فارس نیست و این دولتها دغدغه چندانی در خصوص وضعیت جدید مصر ندارند. اما صرف این سفر و ایدههای خوشبینانه نمیتواند مانع از پنهان کردن و نادیده گرفتن دغدغههای واقعی و موجود اعراب خلیج فارس در خصوص مصر اخوانی شود. در میان کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس تفاوتهایی از منظر نوع نگاه به تحولات مصر و به قدرت رسیدن اخوانیها در این کشور وجود دارد. به عنوان مثال در حالی که عربستان سعودی و امارات عربی متحده تردیدها و نگرانیهای جدیتری نسبت به مصر تحت ریاستجمهوری محمد مرسی دارند، قطر با جریان اخوانی در مصر تعاملات و پیوندهای قابل توجهی دارد و از این منظر نگرانیهای کمتری را نسبته به دگرگونیهای جدید مصر دارد. با این حال به نظر میرسد بتوان دغدغهها و خواستههای مشترک رهبران عرب خلیج فارس از مرسی را که کمابیش در اظهارات آنها نیز مشاهده میشود در چند مورد خاص خلاصه نمود.
نخستین دغدغه دولتهای عربی خلیج فارس به تغییر در نقش منطقهای مصر و دگرگونی در توازن قدرت خاورمیانه در نتیجه ورود مصر به مرحله جدیدی در سیاست منطقهای مربوط است. در حالی که مصر در دوره مبارک در چهارچوب ائتلاف محافظهکاری عربی متحد غرب در کنار کشورهای عرب خلیج فارس حضور داشت، اکنون این نگرانی در رهبران خلیج فارس وجود دارد که مصر با تجدید روابط خود با جمهوری اسلامی ایران و یا حتی وارد شدن به روابطی استراتژیک با ترکیه باعث تضعیف جایگاه شورای همکاری خلیج فارس در توازن قدرت جدید منطقهای شود. بر این اساس این دولتها در وهله نخست در تلاشند تا با اعطای امتیازات اقتصادی مانع از تغییر رویکردها و نقش منطقهای مصر شوند و این کشور را به عنوان بازیگر مهم عربی در کنار خود حفظ کنند. در غیر اینصورت تلاش این کشورها بر تبدیل کردن مصر به دولتی بیطرف و غیرفعال در منطقه متمرکز خواهد بود، به گونهای که باعث برهم خوردن موازنه به زیان این کشورها نشود. به علاوه مشغول بودن مصر به امور و چالشهای داخلی و عدم ایفای نقش جدی منطقهای نیز برای کشورهایی مانند عربستان سعودی که داعیه رهبری در جهان عرب را دارد و مصر رقیب همیشگی آن محسوب میشود گزینهای مطلوب تلقی میشود. دومین دغدغه یا خواسته رهبران عرب خلیج فارس از مرسی و جریان اخوانی آن است که این جریان به صدور انقلاب و فعال کردن جریانهای اخوانی در منطقه خلیج فارس مبادرت نکند؛ چرا که چنین اقدامی تهدیدات امنیتی جدی را برای این رژیمها ایجاد میکند و بتدریج بقای نظامهای سیاسی پادشاهی در این حوزه را با چالش مواجه میسازد. بر این اساس است که مقامات این کشورها هر گونه تفکر و اقدام اخوانیها در این راستا را مانع مهمی برای حمایتها و سرمایهگذاریهای اقتصادی در مصری عنوان میکنند که با چالشهای اقتصادی مهمی روبروست. دغدغه و خواسته سوم اعراب خلیج فارس از مصر اخوانی آن است که این کشور توازن و تعادل مورد نظر آنها در خصوص مساله فلسطین را حفظ کند و از اتخاذ رویکردی در جهت تقویت حماس در مقابل فتح، کمک به غزه و جمعیت فلسطین و رویکرد سرسختانه در مقابل رژیم اسرائیل خودداری کند؛ چرا که از منظر آنها اتخاذ چنین رویکردی باعث خروج مساله فلسطین از تعادل کنونی، افزایش انتقادات و اعتراضات درون جهان عرب به رویکرد مصالحهجویانه این رژیمها و بهخصوص قرارگرفتن مصر در راس هرم مدیریت مسائل جهان عرب می شود.

با توجه به دغدغهها و خواستههای فوق در قبال مصر اخوانی، رهبران عربی خلیج فارس رویکرد دوبعدی را دنبال میکنند: از یک سو پاداشها و مزایای اقتصادی مهمی را در مقابل مصر قرار میدهند تا مصر را به سوی خود جلب کنند، اما از سوی دیگر هشدارها و ترسیم خط قرمزهای سیاست منطقهای مصر را نیز مورد تاکید قرار میدهند. بر این اساس سیاست کلی دولتهای خلیج فارس که از سوی غرب و حتی رژیم اسرائیل نیز مورد حمایت قرار میگیرد چیزی نیست جز محصور کردن مصر در چالشهای داخلی و بهخصوص نیازهای اقتصادی خود به منظور ممانعت از نقشآفرینی منطقهای آن بر اساس واقعیتهای تاریخی و گرایشات و پتانسیلهای واقعی این کشور به عنوان داعیهدار رهبری جهان عرب و این نقش تعریف شده برای مصر چیزی فراتر از مصر دوره مبارک نخواهد بود.
نظر شما