سوریه میتواند علیه دولتهای مهاجم، در ICJ اقامه دعوا کند.

تمایل شدید ایالات متحده برای جنگ با سوریه بر اساس این ادعا که دولت اسد از سلاحهای شیمیایی علیه غیرنظامیان منطقه غوتا در دمشق استفاده کرده است موجب شگفتی بسیاری در سراسر جهان شد، از آنجا که افراد کمی انتظار داشتند که رئیس جمهور صلح طلب آمریکا بخواهد جنگ جدیدی را در خاورمیانه آغاز کند، به ویژه اکنون که تهدیدی علیه منافع ملی و امنیت ملی امریکا وجود ندارد.
جنگ احتمالی یک جانبه آمریکا در سوریه، در صورتی که مورد تصویب کنگره قرار گیرد و با وجودی که مورد تایید شورای امنیت سازمان ملل قرار نگرفته است، نشانه دیگری از بیتوجهی واشنگتن به حقوق بینالملل است و بیانگر تلاشهای شدید آمریکا برای دور زدن کنوانسیونها، قوانین و مقررات مورد تایید جامعه بینالملل محسوب می شود.
علیرغم اینکه روسیه و دیگر قدرتهای جهانی خواهان ارائه شواهد قابل اتکایی شدند که نشان دهد دولت سوریه از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده است، ایالات متحده همچنان بر انجام حمله محدود و معین به سوریه ادامه میدهد در حالی که حتی مقامهای عالی رتبه در دولت آمریکا نیز مطمئن نیستند که دولت اسد دارای سلاحهای شیمیایی است و از آن علیه غیرنظامیان غیر مسلح استفاده کرده است.
به منظور بحث در مورد جنبههای حقوقی رویارویی نظامی احتمالی بین آمریکا و سوریه که به نظر میرسد به محض دریافت رای موافق مجلس نمایندگان آمریکا انجام شود، سایت ایران ریویو مصاحبهای اختصاصی را با دکتر رضا نصری، وکیل و کارشناس حقوق، انجام داده است.
دکتر رضا نصری وکیل بینالمللی از موسسه تحصیلی مطالعات توسعه و بینالملل ژنو است و در مورد منشور و حقوق روابط خارجی تخصص دارد. وی آثار متعددی را با موضوعات مختلفی در مورد نقش شورای امنیت در پرونده هستهای ایران، مشروعیت تحریمهای فرا سرزمینی، مشروعیت حمله به تاسیسات هستهای در چارچوب مطالعات توسعه و بینالملل، حملات سایبری به عنوان استفاده از زور و اثرات حقوقی تهدید ایران در جریان مذاکرات، به چاپ رسانده است. وی اکنون بر روی کتابی با عنوان «جنبههای حقوقی برنامه هستهای ایران» کار میکند.
ما در این مصاحبه مبنای حقوقی حمله به سوریه در فقدان وجود شواهد قابل اتکا مبنی بر کاربرد سلاح شیمیایی توسط دولت این کشور، مشروعیت واکنش سوریه به چنین حملهای و نقش شورای امنیت و دیوان بینالمللی دادگستری در مدیریت بحران کنونی را مورد بررسی قرار دادیم.
آنچه در پی میآید متن مصاحبه است.
شورای امنیت سازمان ملل نهاد محوری بینالمللی است که مسئولیت حفظ صلح و امنیت در جهان را بر عهده دارد. این نهاد دارای سازوکارهای متعددی است که به کمک آن میتواند منازعات بینالمللی را حل و فصل کند و خشونت و جنگ را با صلح و مصالحه جایگزین سازد. این سازمان چندجانبه هنوز اجازه استفاده از گزینه نظامی در بحران سوریه را نداده است. چرا دولت ایالات متحده تصمیم گرفته به صورت یکجانبه اقدام کند؟ آیا حمله نظامی یکجانبه نقض منشور سازمان ملل و حقوق بشردوستانه بینالمللی نیست؟
موضع منشور سازمان ملل در مورد استفاده از نیروی نظامی کاملا روشن است. ماده مشهور آن، (٤)٢ به صورتی مشخص استفاده از زور توسط دولتها علیه دیگر دولتهای حاکم را منع میکند. این ماده تنها دو استثنا را مجاز میشمارد: استفاده از زور برای دفاع از خود در ماده ٥١ و استفاده از زور با مجوز شورای امنیت. در مورد فعلی هیچکدام از استثناهای ذکر شده قابل پذیرش نیست. بنابراین در واقع مرجع یکجانبه ایالات متحده برای استفاده از زور نقض شدید منشور است.
همچنین باید تاکید کرد که علیرغم ادعاها برخلاف این امر حتی دکترین بحث برانگیز «مسئولیت حمایت»که برخی به عنوان مبنای مداخله نظامی در سوریه به آن اشاره دارند، نباید خارج از اختیارات شورای امنیت باشد. در واقع در اسناد نهایی نشست جهانی سران در سال ٢٠٠٥ که عواملی برای اجرای دکترین مسئولیت حمایت را مورد تاکید قرار داد نیز آشکارا به اقدام جمعی از طریق شورای امنیت اشاره شده است.
بنابراین همانطور که خاطرنشان شد، در این مورد «دفاع از خود» توجیه کننده استفاده یکجانبه از نیروی نظامی در حقوق بینالملل نیست.
در پاسخ به سوال شما در مورد نقض حقوق بشردوستانه بینالمللی باید توضیح بدهم که حقوق بشردوستانه بینالمللی سندی حقوقی است که خصومتها را بعد از اینکه رخ میدهند، تحت کنترل قرار میدهد. این سند مجموعهای از قوانین در مورد ابزارها و شیوههای جنگی است و تنها زمانی بکار میرود که نزاع مسلحانه آغاز شده باشد. بنابراین در این مرحله بسیار زود است که در مورد مطابقت اقدام آمریکا با حقوق بشردوستانه بینالمللی اظهار نظری شود. اما برای بدست آوردن سوءسابقه استفاده از سلاحهای غیرقانونی توسط آمریکا یا بیتوجهی به قوانین مشخصی در جنگ مانند خلیج گوانتانامو که مثال خوبی در این رابطه است، باید با آغاز حملات وضعیت را از نزدیک مورد بررسی قرار داد.
در مورد دلایلی که آمریکا تصمیم گرفته بر اساس آنها به سوریه حمله کند چه نظری دارید؟ آیا تنها به این خاطر است که ایالات متحده احساس میکند مسئولیت بشردوستانه دارد و میخواهد از مردم سوریه در برابر دولتشان حفاظت کند در حالی که هیچ شاهدی وجود ندارد که نشان دهد دولت اسد از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده باشد؟ آیا آمریکا به دنبال نابودی حکومت سوریه و برکناری اسد از قدرت نیست؟
اگر ایالات متحده واقعا در مورد وضعیت انسانی در سوریه نگران است، باید تمام تلاش خود را بکار بندد تا مانع اعزام گروههای خشونتطلبی مانند جهاد النصره توسط متحدان اصلیاش در منطقه به شهرها و روستاهای سوریه شود. بهعلاوه تاریخ نشان میدهد که سیاست خارجی ایالات متحده بندرت بر مبنای ملاحظات بشردوستانه بوده است. چرا در مورد سوریه باید تفاوتی وجود داشته باشد؟
به اعتقاد من، واشنگتن با یک حمله نظامی محدود به دنبال تغییر موازنه نظامی به نفع مخالفان است. این اقدام وضعیت بهتری را در مذاکرات پیش رو در ژنو، برای اردوگاه ایالات متحده، عربستان و قطر فراهم میکند.
در ماههای گذشته نیروهای دولتی سوریه موفقیتهای زیادی را به خاطر برتریهای مهم استراتژیک خود در نواحی کلیدی که در اختیار شورشیان بود، بدست آوردند. آنها همچنین توانستهاند امنیت را در پایتخت حفظ کنند و محدوده امنی را پیرامون تاسیسات استراتژیک مهم ایجاد نمایند. و البته دولت از ثمره سیاسی پیروزیهای نظامی بهرهمند شده است. اما به نظر میرسد ایالات متحده و متحدانش بدنبال دگرگون کردن این شرایط هستند. در واقع، فرانسه حتی نیات خود را پنهان نمیکند. جین-یوس لو درین ، وزیر دفاع فرانسه اخیرا اعلام کرده است که حملات نظامی با هدف تغییر شرایط سیاسی در سوریه انجام میشود.
بنابراین صرفنظر از لفاظیهای بشردوستانه، میتوان به آسانی انگیزههای واقعی را درک کرد.
این اقدام غیرقانونی به کجا خواهد رسید؟ اگر هر قدرتی تصمیم بگیرد که در هر زمانی بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل به یکی دیگر از اعضای سازمان ملل یا یک دولت حاکم حمله کند، چه خواهد شد؟ آیا میتوان انتظار صلح و نظم در چنین شرایطی را داشت؟ برای ممانعت از چنین آشفتگی چه میتوان کرد؟
بزرگترین هزینه بلند مدت چنین رفتار خودپرستانهای کنار گذاشته شدن رژیم امنیت جمعی سازمان ملل است. و بزرگترین ضربه به صلح و امنیت بینالملل به ویژه برای نسلهای آینده است.
بیایید به خاطر آوریم که در جهان قبل از تشکیل سازمان ملل، دولتها بدون هیچ محدودیت قانونی به یکدیگر حمله میکردند. آنها تنها باید نشان میدادند که جنگ آنها یک «جنگ عادلانه» است و بر مبنای اخلاقیات یا حس مسئولیت است که میجنگند. در آن زمان یک کشور میتوانست به آسانی حمله نظامی به کشوری دیگر را آغاز کند تا احتمالا راه نجاتی پیدا کند یا آن کشور را به خاطر استنباط خودسرانه خود که دلایل نامعتبری بودند، تنبیه نماید. چنین اقدامات بر مبنای دلایل ذهنی و تقریبا غیرقانونی در روابط بینالملل منجر به فجایعی نظیر دو جنگ جهانی شد که بیش از ٩٠ میلیون نفر را در قرن گذشته را به کام مرگ فرستاد.
منشور سازمان ملل تلاش کرد تا این فضا را به کمک ایجاد نظم بینالمللی بر مبنای قوانین تغییر دهد. اکنون تضعیف این نظم و بازگشت به دوران هرج و مرج چیزی به جز کشتار جمعی در این دوران هستهای در پی ندارد.
برخی به اشتباه تصور میکنند که دکترینهای تجملیای مانند دکترین مداخله بشردوستانه اقدام پیشروانه جدیدی است که برای نجات بشریت از قوانین خشک و هرج و مرجگونه منشور ایجاد شد؛ اما حقیقت این است که منشور خود پاسخی به جهان پرهرج و مرج بود که هر دولت قدرتمندی چنین دکترینهایی را برای حمله به دیگران و تحت سلطه درآوردن آنها خلق نکند.
همچنین ما اغلب میشنویم که شورای امنیت به بن بست رسیده است و ایالات متحده و متحدانش میتوانند در جهان بگردند و دستورکار مورد نظر خود را به هر شکلی دنبال کنند. به عقیده من واژه «بن بست»که به معنای وتوی یکی از ٥ دولت دارای حق وتوست به صورتی بسیار تصادفی در اینجا بکار میرود. در واقع، ما اغلب فراموش میکنیم که معماران منشور در زمانی که بین قدرتهای بزرگ هستهای اجماع وجود ندارد، عمدا ساز و کارهای متوقف کننده را طراحی کردند. به عبارت دیگر، رژیم امنیت جمعی سازمان ملل نیازمند «اتفاق آرا» در بین قدرتهای بزرگ قبل از اتخاذ تصمیمهای مهم است. اتفاق آرا حفاظی است که مانع تنش و به ویژه مانع رویارویی بین قدرتهای هستهای میشود. بنابراین «بن بست» به معنای نقصان در این سیستم نیست، بلکه یکی از ویژگیهای محوری آن است. اما به نظر میرسد قدرتهای غربی هر زمان که مخالفت هایی با خط مشیای که خواهان آن هستند در شورای امنیت میبینند، درصدد اصلاح سیستم سازمان ملل بر میآیند. کاری که آنها انجام میدهند به شکل مخاطرهآمیزی «ساز و کار موازنه قوا» که قلب رژیم امنیت جمعی است را مختل میکند.
بنابراین کاری که باید انجام شود این است: عاقلانهترین خط مشی روندی است که تمامی دولتها به محتوا و روح قانون احترام بگذارند و از ماجراجوییای که منجر به فاجعه بینالمللی شود، اجتناب کنند.
همانطور که پیشتر در این مصاحبه و در یکی از مقالات شما ذکر شده، استدلال کردید که ایالات متحده تاریخی از قوانین ساختگی جدید مانند «حمله پیشگیرانه» برای مشروعیت بخشیدن به مخارج نظامی خود دارد، مانند آنچه که در عراق در سال 2003 انجام داد. آیا این ظرفیت وجود دارد که عملکرد مشابهی در مورد سوریه داشته باشد؟ آیا دور زدن حقوق بینالملل واقعا آسان است؟
در چند سال اخیر ما شاهد دکترینهای جدید یا بازگشت دکترینهای مربوط به قبل از منشور سازمان ملل در حقوق بینالملل هستیم که برای توجیه برخی خط مشیهای خاص آمریکا بکار میروند. به شکلی جالب توجه تمامی این دکترینها مانند «حمله پیشگیرانه»، «دفاع بازدارنده»، «مداخله بشردوستانه»، «مسئولیت حمایت»، «کشتار هدفمند» بازتعریف عباراتی خاص نظیر «نبرد آتشین» است تا منابع زور بوسیله دولتهای قدرتمند را تسهیل کند و حوزه ممنوعیت اقدام نظامی منشور محدود گردد، به جای اینکه درصدد ایجاد صلح باشد. یادداشتهای حقوقی رسمی نیز در وزارت دادگستری برای توجیه شکنجه به عنوان ابزاری مشروع و قابل قبول برای بازجویی در طول جنگ و زمانی که دولت آمریکا ضرورت آن را احساس کند، منتشر شده است.
بنابراین الگوهای قابل اثبات در قالب اسناد برای اصول حقوقی و قضایی به نفع بخشهای مشخصی از آمریکا ایجاد میشود.
در مقالهای که شما اشاره کردید، من به این اسناد پرداختم تا به این پیشبینی برسم که اگر دولت کنونی نتواند جهان را در مورد مشروعیت موضع کنونیاش در مورد سوریه قانع کند، ارتشی از وکلای رسمی و غیررسمی باید دکترینهای حقوقی جدیدی را خلق کنند تا دلایل آنها و حتی متعاقبا هر چیزی که مورد نظر باشد را به هر شکلی پوشش دهد.
در واقع، این بار توجیهات حقوقی خیالی دستاویز بهتری برای مورد سوریه شده است. آن ماری اسلاتر ، محقق آمریکایی برجسته، اخیرا در مطلب کوتاهی در فاینشال تایمز ادعا کرد که ماده 52 منشور سازمان ملل متحد میتواند مبنای حقوقی اقدام نظامی بینالمللی علیه سوریه باشد. ادعای وی بلافاصله توسط سناتور مککین تکرار شد و وی در جلسه عمومی در سنا به این مسئله اشاره کرد.
ماده 52 منحصرا وجود ترتیبات یا سازمانهای منطقهای مثل ناتو برای مقابله با موضوعات مرتبط با حفظ صلح و امنیت بینالمللی را پذیرا میشود اما بر اساس ادعای اسلاتر و مک کین، تاکید بر اجرای این ماده به معنای آن است که منشور اجازه میدهد تا این سازمانها به صورتی خودمختار اقدام کنند و بدون مجوز شورای امنیت وارد جنگ شوند.
البته این روند تفسیر گمراهانه از حقوق میتواند شکل افراطی پیدا کند اما ما حتی میتوانیم نشانههای مثبتی نیز در آن ببینیم: این امر حداقل نشان میدهد که تحول آداب سیاسی و بینالمللی به گونهای است که تنها ابرقدرت جهان احساس میکند دارای قدرتی اجبارآمیز برای توجیه اقداماتش در چارچوب حقوقی است. به عبارت دیگر، در گذشته دور روزهایی بودند که یک رهبر جهان به سادگی فرمان حمله به یک دولت حاکم دیگر را بدون هیچ نوع محدودیتی صادر میکرد. شرایط حقوقی کنونی یکی از بهترین دستاوردهای قرن بیستم است.
دولتها، سازمانهای بینالمللی، رسانهها و حتی افکار عمومی در جهان اکنون انتظار دارند که اقدامات نظامی نه تنها اخلاقی بلکه قانونی باشند. این امر دانش حقوق بینالملل را به ابزاری بسیار سودمند و در دسترس برای مقابله یا حداقل تعدیل افراطگریهای رهبران جهان مبدل میسازد.
به این علت برای کشوری نظیر کشور ما (ایران) بسیار مهم است که به در نهادهای دانشگاهی و دولتی خود، بهاینگونه تحولات توجهی خاص داشته باشد.
اجازه دهید تا سناریوهایی که میتواند در صورت انجام حمله به سوریه توسط رئیس جمهور اوباما رخ دهد را بررسی کنیم. سوریه چه واکنشی به حملات نظامی احتمالی نشان خواهد داد؟ آیا میتواند به دادگاه جنایی بینالمللی در لاهه یا دیوان دادگستری بینالمللی طرح شکایت کند؟ رای نهایی این دادگاهها چه خواهد بود؟ آیا آرای آنها ضمانت خاصی در محکوم کردن حمله یکجانبه آمریکا به سوریه دارد؟
نه ایالات متحده و نه سوریه عضو اساسنامه رم نیستند و بنابراین ارجاع مقامهای آمریکایی به دادگاه کیفری بینالمللی تنها بوسیله قطعنامه شورای امنیت ممکن است که احتمال وقوع آن نیز ممکن نیست.
اما گزینه دیوان دادگستری بینالمللی گزینه حقوقی عملیتری است.
در واقع در سال 1999، جمهوری فدرال یوگسلاوی علیه 10 عضو ناتو در دیوان دادگستری بینالمللی به خاطر نقض الزامات عدم استفاده از نیروی نظامی طرح دعوا کرد. در این مورد خاص متاسفانه دیوان دادگستری بینالمللی به این خاطر که جمهوری فدرال یوگسلاوی در زمان طرح موضوع عضو سازمان ملل نبود، این طرح دعوا را از دستور کار خود خارج کرد، هرچند که دادگاه از این موقعیت استفاده نمود و نگرانی خود در مورد استفاده از زور در سرزمین یوگسلاوی را بیان کرد و از آن بهعنوان موضوعات بسیار جدی در حقوق بینالملل یاد کرد.
اما در مورد سوریه چنین موانع قضایی وجود ندارد. در واقع سوریه میتواند اعلامیهای تهیه کند که مبنی بر پذیرش قضاوت اجباری دیوان دادگستری بینالمللی باشد و هر نوع مشکل قضایی احتمالی را به حداقل برساند.
اگر موضوع در جریان حملات مطرح شود، سوریه میتواند از دادگاه قرار موقت در مورد حملات بخواهد تا استفاده از زور متوقف شود. این کشور همچنین میتواند خواهان غرامت مالی به خاطر صدمات وارده ناشی از حملات شود.
البته تضمینی نیست که ایالات متحده از تصمیمات دادگاه پیروی کند- چه قرار موقت برای توافق حملات و چه پرداخت غرامت بر اساس آن- اما حکم دیوان دادگستری بینالمللی به نفع سوریه است و بدون شک شکست سنگین دیپلماتیک، سیاسی و روابط عمومی برای واشنگتن خواهد بود.
بهعلاوه این رای میتواند کمک زیادی به توسعه حقوق بینالملل در موضوعات مورد نگرانی استفاده غیرقانونی از زور باشد.
در جبهه نظامی سوریه چه پاسخی میتواند به حمله احتمالی به سرزمینش بدهد؟ آیا احتمال دارد که پایگاههای نظامی آمریکا در خاورمیانه را هدف قرار دهد یا موشکهایی را به اسرائیل پرتاب کند رژیمی که حامی آمریکا است و نقش مهمی در سناریوی جنگ با سوریه در ماههای اخیر ایفا کرده است؟
صرفنظر از اینکه آمریکا چگونه به سوریه حمله خواهد کرد- خواه «مداخله محدود» یا «حمله گزینشی» باشد یا مداخله نظامی همهجانبه- اگر حمله مسلحانهای رخ دهد، سوریه حق طبیعی دفاع از خود را دارد. البته پاسخ این کشور باید در چارچوب قوانین جنگ باشد (برای مثال سوریه نمیتواند عمدا غیرنظامیان آمریکایی را هدف بگیرد) اما هیچ چیزی در حقوق بینالملل مانع حمله به اهداف نظامی آمریکا در خاورمیانه یا دیگر نقاط نمیشود.
مشروعیت پاسخ نظامی علیه اسرائیل در چارچوب حقوق بینالملل بسیار مشکلتر است، مگر اینکه اسرائیل مستقیما، چه به صورت عضو ائتلاف یا در اختیار قراردادن سرزمینش به آمریکا برای آغاز حملات، مشارکت داشته باشد.
البته اگر سوریه به این نتیجه برسد که اسرائیل «کنترل موثری» بر گروههای سرزمینی و واحدهای غیردولتی که در حال جنگ با دولت سوریه هستند دارد، قادر است به کمک نیروی نظامی به این اقدام پاسخ دهد. چنین قانونی در مورد عربستان سعودی، قطر و دیگر کشورها که فعالانه از گروههای تروریستی مانند جهاد النصره علیه دولت سوریه حمایت میکنند نیز قابل اجراست. این دولتها مسئولیت کامل اقدامات این گروههای غیردولتی را دارند در صورتی که ثابت شود آنها در ارتکاب اقداماتشان به شکلی مستقیم و موثر دخیل هستند.
تظاهرات گسترده در سراسر جهان در محکومیت طرح آمریکا برای حمله به سوریه برپا شده است و نشان میدهد که مردم در غرب احساس مثبتی در مورد ماجراجویی نظامی جدیدی در خاورمیانه ندارند. اوباما حمایت عمومی را برای آغاز جنگ جدیدی ندارد. به گفته ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد مشترک آمریکا جنگ با سوریه برای آمریکا در هر ماه 1 میلیارد دلار هزینه در بر دارد. اوباما چگونه میتواند این جنگ را برای مردمش توجیه کند و حمایت رای دهندگانی را بدست آورد که نمیتوانند عواقب جنگ جدیدی را تحمل کنند؟
اوباما عمدتا به خاطر مخالفتهایش با حمله به عراق به قدرت رسید. در واقع، در واقع این مسئله یکی از مزیتهای بزرگ او در انتخابات عمومی در برابر هیلاری کلینتون و بعدا در برابر جان مککین که هر دو مجوز جنگ به جورج بوش را داده بودند، محسوب میشد. همچنین جان کری، وزیر خارجه و چاک هیگل نیز در حلقه تصمیمگیران آمریکایی میانه رو و صلح طلب دانسته میشدند. بسیاری از مردم در سراسر جهان از انتصاب چاک هیگل به خاطر مواضع میانه روانه وی در طول سالهای متمادی در مورد نقش نیروی نظامی در سیاست خارجی آمریکا، استقبال کردند. اما به نظر میرسد تلاش تیم کنونی برای آغاز جنگ به شهرت آنها صدمه جدی میزند. این امر بسیاری از کسانی که امیدوار بودند دولت میانهرو و با تدبیر واشنگتن، تغییرات عمدهای در رهیافت آمریکا نسبت به امور جهانی ایجاد میکند را ناامید کرد.
اکنون احساس عمیق سرخوردگی در افکار عمومی نسبت به اوباما به عنوان یک شخص و به ساختار سیاسی غیرقابل اصلاح آمریکا وجود دارد که نسبت به میانه روی و عقلانیت مقاومت میکند.
البته سیستم تلاش میکند به کمک تکنیکهای گوناگون با این سرخوردگی مقابله کند. اما حقیقت این است که دولت آمریکا به اقدام بدون نظر سازمان ملل و حمایت افکار عمومی عادت دارد. از این بدتر اینکه آنها فکر میکنند دولت بعدی- که احتمالا جمهوریخواه است- با عواقب اقدامات آنها مواجه خواهد شد.
و در نهایت میخواهم در مورد اظهارات علیه دولت سوریه مبنی بر استفاده از سلاحهای شیمیایی سوال کنم. رسانههای جمعی آمریکا تلاش دارند تا جنگ با سوریه را با تصویرسازی به عنوان مداخله بشردوستانه منطقی جلوه دهند. ادعایی که توسط جان کری مطرح شد این است که دولت اسد از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده و باید به خاطر این جرم تنبیه شود. ضرورت شواهدی که بتواند این ادعا را ثابت کند تا چه حد است؟ چه خواهد شد اگر ثابت شود دولت از سلاحهای شیمیایی استفاده نکرده است؟
همگی به خاطر میآوریم که آمریکا در حالی به جنگ با عراق رفت که شواهدش کاملا تخیلی و جعلی بودند. آنها در آن زمان در نظر داشتند دستور کار خود را حتی با وجود شواهد ضعیف پیگیری کنند اما نگاهی به گذشته نشان میدهد آنها با جهان صادق نبودند و این امر به اعتبار آنها در سالهای بعد صدمه زد. در واقع، دیدیم که چگونه اقدامات گمراه کننده دستگاههای اطلاعاتی موجب جنگ شد و حتی در زمانی که در پارلمان انگلستان بحث بر سر تصمیمگیری در مورد جنگ بود، بر ان مباحث سایه انداخت و حقایق را پوشاند. این درحالی بود که انگلستان نزدیکترین متحد آمریکا محسوب میشد!
در این چارچوب منصفانه است که بگوییم هر نوع مدرکی که بواسطه آن آمریکا بخواهد جنگ با سوریه را آغاز کند با شک و تردید در سراسر جهان نگریسته میشود، به ویژه که دولت اوباما تاکنون پاسخی به نارضایتیهای دولتهای دیگر، به ویژه روسیه، نداده است و مدارک کافی مبنی بر مداخله اسد در حملات شیمیایی ارائه نکرده است.
اگر بعدا مشخص شود که آمریکا همچون مورد عراق جنگی دیگر در خاورمیانه را بر اساس حیله و نیرنگ آغاز کرده است، دولتهای بعدی در آمریکا به سختی میتوانند اعتبار آمریکا را از ضرباتی سهمگین نجات دهند.
دست زدن به جنگ بر مبنای دروغ به شکل قابل پیشبینی، ایالات متحده و حتی مقامهای بلندپایه آنرا در سالهای آینده دچار انواع تنگناهای حقوقی میکند. تحول حقوق کیفری بینالمللی رویدادی است که باعث میشود چنین جرائمی علیه صلح در نهایت بدون مجازات نباشند.
نظر شما