ایران و عربستان؛ گذشته و آینده

ایران و عربستان دو کشور مهم در منطقهای هستند که در تغییر و تحولات تاریخی نقشی محوری دارند. ایران دارای پیشینه تاریخی هزاران ساله و باقیمانده امپراتوریهایی است که شرح آنها را میتوان از تاریخنویسان دو هزار سال پیش مانند هرودت جویا شد. عربستان پس از فروپاشی عثمانی و در نتیجه قراردادهای استعماری قرن بیستمی، مانند قرارداد سایکس ـ پیکو در جغرافیای خاستگاه دینی 1500 ساله شکل گرفت که اکنون بیش از یک میلیارد نفر از مردم کره زمین پیروان آن محسوب میشوند. روابط این دو واحد سیاسی در قرن گذشته تابعی از تمایلات فردی رهبران و تأثیرات بیرونی ناشی از فضای دوقطبی در جنگ سرد و ظهور قدرتهای هژمونیک بوده است. با مرور گذشته روابط این دو کشور میتوان نگاهی به آینده روابط آنها انداخت.
سفارت ایران در ریاض در سال 1930 تأسیس شد. در زمان محمدرضا پهلوی، روابط ایران و عربستان متأثر از حضور انگلیس در منطقه بهعنوان نیروی استعماری و تمایزات مذهبی و نژادی میان آنها بود. اگرچه این روابط پس از اعدام یک ایرانی به نام ابوطالب یزدی در 1943 به تیرگی گرایید، اما مبارزه مشترک علیه جریانهای کمونیستی و ناسیونالیست ناصری، مسئله فلسطین ـ اسرائیل و خلأ امنیتی ناشی از خروج نیروهای استعماری انگلیس از خاورمیانه، موجب نزدیکی دیدگاههای دو دولت و همکاری بود، تا جایی که ملک فهد در زمان ولیعهدیاش در سال 1977 اعلام داشت که روابط میان ایران و عربستان در سطح عالی است. نیاز به حسن رابطه با ایران آنچنان برای مقامات آل سعود بدیهی و ضروری بهشمار میرفت که حتی با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز ملک فهد اعلام کرد «حکومت جدید ایران را تأیید میکنیم و برای رهبری آن احترام زیادی قائلیم».
وقوع جنگ ایران و عراق و پررنگ شدن اختلافات مذهبی، موجب تیرگی مجدد روابط شد. ایران، عربستان را به اعطای کمکهای میلیارد دلاری به عراق و افزایش تولید و صادرات نفت در جهت ایراد ضربه اقتصادی به ایران در جریان جنگ متهم کرد. باز هم نقطه اوج این اختلاف در واقعهای مربوط به حج خود را نشان داد. در جریان برگزاری مراسم برائت از مشرکین در سال 1987 درمجموع چهارصد نفر از حجاع کشته شدند که بیش از 270 نفر آنها ایرانی بودند.
پس از یک دوره سردی روابط و با حضور ملک عبدالله در ایران در سال 1977، در جریان کنفرانس کشورهای اسلامی، امیدهایی در جهت بهبود روابط ایجاد شد که درنهایت به امضای قرارداد امنیتی مشترک در سال 2001 بین ایران و عربستان منجر گردید؛ اما وقایع 11 سپتامبر و سقوط دولت صدام پس از لشگرکشی نیروهای اشغالگر آمریکایی به منطقه، موجبات جدایی دوباره ایران و عربستان را فراهم کرد و باز هم اختلافات مذهبی به معیاری برای رفتار دو طرف تبدیل شد.
درحالحاضر، مقامات ایرانی، عربستان را به حمایت از گروههای تروریستی مانند القاعده و گروهکهای مسلح سُنی در جنوب شرقی ایران، نیروهای مخالف بشار اسد و جریان تکفیری در منطقه متهم میکند. عربستان نیز ایران را به تلاش برای ایجاد امپراتوری شیعه و به انقیاد کشاندن اهل سنت در خاورمیانه متهم میکند. یکی از اختلافات جدی دو دولت زمانی به اوج رسید که مقامات سعودی احساس کردند ایرانیها در همکاری علیه القاعده بهعنوان دشمن شماره یک آل سعود، جدی نیستند. البته ایران نمیتوانست در بازی یکسویهای شرکت کند که تمامی منافع به یک طرف بازی میرسید و همه مضرات آن به طرف دیگر.
در ماههای اخیر با ظهور داعش در عراق، تحول مهمی در منطقه خاورمیانه پدید آمد، ولی گویا باز هم تحلیلهای طرفین نسبت به هم، بر پایه همان دیدگاه قدیمی تکرار میشود. ایران، عربستان را تأمینکننده مالی و لجستیکی داعش برای فشار بر دولت شیعه بغداد در جهت سهمخواهی ناعادلانه در مناسبات سیاسی میداند و عربستان، ایران را دولتی میداند که با بهانه قرار دادن داعش سعی در تحکیم پایههای نفوذ خود با فریب جامعه جهانی و فشار بر اهل سنت دارد. فارغ از تمامی جنبههای منفی این اتهامات، باید این نکته را در نظر داشت که این اتهامات یک جنبه مثبت بسیار قابل توجه دارد. هر دو کشور اذعان دارند که دو طرف دارای ابزارها و اهرمهای فشار منطقهای هستند. زمانی که دو بازیگر سیاسی در منطقهای حساس مانند خاورمیانه، یکدیگر را دارای توان بالای سیاسی میبینند، نشاندهنده این است که یکدیگر را بهعنوان قدرتی منطقهای پذیرفتهاند و بر پایه اصول سیاسی به موازنه تهدید نسبت به یکدیگر رسیدهاند، اما این دو جوجه اردک زشت باید مراقب باشند که در این بازی منطقهای به قهرمانان مرده بدل نشوند. با وجود این تلقی و روند جاری در منطقه، خلأ وجود یک الگوی بازی در میان این دو کشور مهم منطقه مشهود است. این الگوی بازی میتواند شکار گوزن باشد.
ژان ژاک روسو، فضایی را ترسیم میکند که دو نفر به شکار گوزن میروند. دراینمیان، دو خرگوش از کنار آنها میگذرند و هر دو طرف میتوانند خرگوش مختص به خود را داشته باشند، اما در این صورت از گوزن محروم خواهند ماند و این درحالی است که مسلماً منفعت کسب گوزن بسیار بیشتر از داشتن خرگوش است. دو کشور ایران و عربستان دارای خرگوشهای بسیاری در حوزه منافع ملی خود هستند، اما در اختیار داشتن گوزنی در سبد منافع ملیشان، یعنی رهایی از خطر افراطگرایی مذهبی که در تروریسم داعشی نمایان شده، متأثر از دو عنصر درونی و بیرونی است. عنصر درونی مؤثر بر این روابط، وجود جریانهای افراطگرایی مذهبی و عنصر بیرونی، وجود تأثیر قدرتهای خارجی و بهخصوص آمریکاست. پادشاه سعودی، بهعنوان خادم حرمین شریفین، در برابر چالش مشروعیت ناشی از ایجاد دولت اسلامی و از بین رفتن مرکزیت سیاسی ـ مذهبی، چه در داخل و چه در خارج از عربستان قرار دارد. ایران نیز بهعنوان یک کشور دارای اکثریت شیعه، در نزدیک مرزهایش در برابر تهدید جریان تکفیری قرار گرفته است.
دولتمردان ریاض پس از وقایع سوریه دریافتهاند که دیگر نمیتوانند بر حمایت بیقیدوشرط همپیمانان غربی خود حساب ویژهای باز کنند. آمریکاییان با عدم حمله نظامی به سوریه، موجب انصراف آنها از داشتن کرسی در شورای امنیت شدند. در این فضا، دو دولت مهم همسایه در برابر یکدیگر قرار دارند، درحالیکه میتوانند با رایزنی جدی و در سطوح بالا، به اختلافاتی که فقط در سطح رسانهای قابل توجهند پایان دهند. ریاض باید بپذیرد که خط قرمز از قبل ترسیمشدهاش درمورد عدم ورود ایران به حوزه عربی، حتی از سوی متحدانش غیرقابل قبول است و مسائل لبنان، سوریه، عراق، بحرین و حتی یمن بدون ملاحظه منافع ایران و استفاده از نفوذ تهران، قابل حلوفصل نیست. مبارزه با تروریسم و افراطگرایی مذهبی، ازجمله خطری که پادشاهی عربستان از جریانهای اخوانی احساس میکند، میتواند محور همکاری باشد. همیشه خرگوشهایی در سبد هست، اما برای شکار گوزنی که پس از رهایی به گرگی درنده تبدیل خواهد شد، فرصت اندکی باقی است.
نظر شما