اخوان و شکست تجربه قدرت
اخوان و شکست تجربه قدرت
سهشنبه 25 تیر 1392

تحولات جاری در محوریترین کشور عرب را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ جایگاه مصر از این به بعد در جهان عرب در کجا قرار خواهد داشت؟ تحولات مصر قطعنظر از آنکه آن را کودتا بدانیم و یا با هواداران محمد مرسی و اخوانالمسلمین همراه شویم که میگویند «انقلاب مردم مصر دزدیده شده است»، چه پیامدهایی برای دنیای عرب و بقیه کشورهای اسلامی در جهان اهل سنت خواهد داشت؟ برندگان و بازندگان تحولات مصر در داخل و در سطح منطقه و بینالملل چه جریانها و یا کشورهایی خواهند بود؟ شاید برای همه این پرسشها و ابهامات نتوان پاسخهایی روشن یافت، ولی یک واقعیت مهم را نباید نادیده گرفت و آن اینکه اولین تجربه حکومت اخوانالمسلمین با شکست روبهرو شده است.
اهمیت این موضوع در آن است که اخوانالمسلمین بهعنوان یک تفکر اسلامیِ مدعیِ نجات جوامع اسلامی از شرایط دشواری که در آن قرار دارند، فقط در مصر، صاحب پایگاه اجتماعی نیست، بلکه در سرتاسر دنیای اهل سنت با نامها و عناوین مختلف حضور دارد. جماعت اسلامی از اندونزی در شرق آسیا گرفته تا پرجمعیتترین کشورها در شبهقاره هند حضوری مؤثر دارد و از تجربه اخوانالمسلمین در مصر استفاده میکند. اغراق نیست اگر گفته شود که اخوانالمسلمین مصر الهامدهنده جماعتهای اسلامی در کل جهان اهل سنت بودهاند و بیشترین طرفداران را در میان بخشهایی از جوامع اسلامی داشته و دارند که اسلام را تنها راهحل برونرفت از مشکلات سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی جوامع خود ارزیابی میکنند. دنیای اسلام دهههاست که به عقبماندگی خود در تمامی زمینهها پی برده است، اما بهدرستی درک نکرده است که فقط این ساختارهای قدرت وابسته به منابع جهانی قدرت نیستند که سد راه توسعه شدهاند، بلکه ساخت ذهنی قدرت و ایدئولوژی هم در آن نقش دارد.
آنچه در مصر در حال وقوع است، از این نظر مهم است که جماعتهای اسلامی طیفهای وسیعتری از رادیکالهای تند آشتیناپذیر تا میانهروهای واقعگرا را که نگاه به صندوق رأی دارند، در خود جای دادهاند. با شکست تجربه قدرت اخوانالمسلمین در مصر نگاه میانهرو متحمل شوک سختی شده است و فضا برای رادیکالها باز میشود؛ رادیکالهایی که هرگونه مصالحه با دنیای مدرن را کفر میدانند و مذاکره با مخالفان سیاسی و ایدئولوژیک خود را خلاف اسلام میدانند. واقعیت آن است که در جوامع استبدادزده سیاسی و فقیر، شعارهای رادیکال در میان نسل جوان خریداران بیشتری دارد و گروههای میانهرو بعد از تحولات مصر دستشان خالی است و نمیتوانند مردم را قانع سازند که راه پیشرفت و توسعه کشورشان ازطریق صندوق رأی هموار میشود. در اکثر کشورهای اسلامی که جماعتهای اسلامی نزدیک به تفکر اخوانی فعالند، اکنون با این پرسش مهم روبهرو شدهاند که حتی اگر در انتخاباتی آزاد و دموکراتیک به قدرت برسند، اولاً چه تضمینی وجود خواهد داشت که با وضعیتی مشابه مصر روبهرو نشوند و ثانیاً خود چه برنامهای برای حفظ قدرت و گشودن راه توسعه و درمان فقر مزمن و عقبماندگیهای سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ملتهای خود دارند.
واقعیت آن است که اخوانالمسلمین بهرغم هشتاد سال تجربه سیاسی در مصر که فرازوفرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته، در هر دوی این زمینهها از خود تجربه مثبتی برای جماعتهای اسلامی در سایر کشورهای اسلامی برجای نگذاشته است. مشکل واقعاً و دقیقاً کجاست؟ قضاوت در این خصوص دشوار است، ولی در نگاه کلی و مقدماتی میتوان گفت که اسلام سیاسی بیش از آنکه نگاهش به درون باشد، به بیرون است و از موضع انکار دیگران حرکت میکند. این نگاه در جوامعی که در هر حال با تنوع برداشتهای سیاسی و ایدئولوژیک روبهرو هستند، نمیتواند پاسخگو باشد. اخوانالمسلمین مصر و محمد مرسی قربانی این نگاه پررنگ درونی شدند و با این برداشت سطحی که چون از حمایت اکثر مردم برخوردارند و نیازی به لحاظ کردن سایر نیروها و جریانها نیست، بهطرف نوعی انحصار قدرت پیش رفتند؛ برداشتی که با همه واقعیتها در جامعه متکثر مصر در تضاد قرار گرفت. در مصر مسیحیهای قبطی وجود دارند، مسلمانان شیعه وجود دارند، روشنفکران سکولار و لائیک وجود دارند، جوانان بدون ایدئولوژی نیز کم نیستند، دولت اخوان همه این واقعیتها را نادیده گرفت و میخواست از طریق انحصار قدرت برداشت ایدئولوژیک خاص خود را حاکم مطلق سازد.
تجربه اخوان در مصر نشان داد که گرایشهای متفاوتی در جامعه وجود دارند و نمیتوان آنها را نادیده گرفت. تظاهرات موافقان و مخالفان محمد مرسی پس از برکناری از قدرت بهدرستی ثابت میکند که مردم مسلمان هستند، ولی یک تلقی خاص از اسلام را بهصورت انحصاری قبول ندارند. روشن است که جامعه، بین «هرجومرج و بیقانونی» و «نظم و ثبات»، هرجومرج را انتخاب نمیکند. ارتش مصر از همین نیاز روانی جامعه مصر استفاده کرد و دولت محمد مرسی را برکنار نمود. حالا تفاوتی نمیکند که آنها را کودتا بدانیم یا ندانیم. واقعیت عریان این است که جامعه مصر دچار شکاف شده است و دولت اخوان در تشدید این شکاف ـ دانسته یا ندانسته ـ ایفای نقش کرده است. اگر رهبران اخوان تسلیم جناح رادیکال شوند و بهجای ترمیم شکاف با دست بردن به سلاح، آن را عمیقتر سازند، مصر سرنوشت مشابهی با سوریه پیدا خواهد کرد و برنده نهایی آن اسرائیل در منطقه خواهد بود.
نظر شما