ایالات متحده آمریکا و بازخوانی یک تهدید

انقلابها و ناآرامیهای اخیر، خاورمیانه را همچنان بهعنوان یکی از مهمترین کانونهای بحرانخیز در جهان معرفی میکند؛ منطقهای که ازسویی بهسبب دارا بودن بخش گستردهای از ذخایر انرژی جهان و ازسویدیگر بهسبب وجود فعالیتهای بنیادگرایانه مذهبی مورد توجه بازیگران قدرتمندی چون آمریکا قرار گرفته است؛ بازیگری که بیشترین درگیری را در این حوزه داشته و بیشترین تهدید را نیز در این حوزه متوجه خود میبیند. حملات انتحاری به سفارتخانههای این کشور در خاورمیانه و شمال آفریقا و احتمال افزایش این حملات موجب نگرانی ازسوی مقامات امنیتی این کشور شده است. برایناساس ایالات متحده آمریکا اعلام کرد که درپی احتمال تهدید درنتیجة حملات تروریستی سفارتخانهها و کنسولگریهای خود که تعداد آنها به 21 عدد میرسد را در کشورهای اسلامی بهصورت موقت تعطیل میکند. ازسویدیگر دولت آمریکا از شهروندان خود خواسته است تا تمامی نکات امنیتی را در مسافرتهای خود به خارج از کشور رعایت کنند. این درحالی است که بهنظر میرسد ایالات متحده آمریکا تلاش دارد تا برپایة درک از تهدید اقدام به حضور گستردهتر سیاسی و امنیتی در خاورمیانه داشته باشد. دراینزمینه، اوباما تهدید و یا احتمال تهدید را کانون سیاستهای خاورمیانهای خود قرار داده است.
در سیاست خارجی کشورها، تهدید همواره بهعنوان مفهومی درنظر گرفته میشود که از دو بعد عینی و ذهنی برخوردار است که نقش بعد ذهنی آن به مراتب بر بعد عینی آن اولویت دارد؛ چراکه در زمینة امنیت ملی و بینالمللی بسیاری از کشورها برپایة «احتمالات» تصمیم میگیرند. بنابراین بهنظر میرسد در بسیاری از تصمیمگیریهای سیاست خارجی، تهدیدات بهنوعی برساخته هستند؛ به این معنی که با احتمال ساخته میشوند و با وقوع یک تحول رنگ واقعیت به خود گرفته و بهصورت جدی دنبال میشوند. برایناساس افکارها، ایدهها و مفاهیم بهصورت متقابل با نیروها و محیط مادی، تهدیدات را شکل میدهند. ایالات متحده نیز همواره در مجموعه خاورمیانه تلاش کرده است تا احتمال تهدید را بهمنظور فعالیت هرچه بیشتر در این منطقه از حالت ذهنی خارج کرده و به حالت عینی تبدیل کند. درنتیجه، وقوع یک حادثه مانند حملة انتحاری به سفارتخانه آمریکا در لیبی این زمینه را فراهم کرده است. پس از مرگ بنلادن بهعنوان تهدیدی عینی علیه امنیت ملی آمریکا، القاعده همچنان ازسوی آمریکا بهعنوان تهدید شناخته میشود اما تا حدود زیادی فعالیت این سازمان تحتالشعاع مرگ بنلادن کمرنگ شد که با تحولات اخیر، بهنظر میرسد این تهدید ازسوی آمریکا مورد بازخوانی قرار گیرد. بنابراین ایالات متحده تلاش کرده است تا در چهارچوب متغیرهای زیر به بررسی ابعاد این تهدید بپردازد.
نخستین متغیر پیشِ روی دولت اوباما برای بازخوانی تهدید القاعده، توجه مجدد به «هویت عامل تهدید» است. منظور از هویت عامل تهدید این است که با تعیین ملل، دولتها و بازیگران معارض، میتوان به این نتیجه رسید که آنان بهصورت بالقوه تهدید هستند؛ لذا اقدامات دشمن از هر نوع و شکلی که باشد، در درجة اول بهصورت تهدید نگریسته میشود، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. دراینزمینه ایالات متحده آمریکا، القاعده را بهعنوان هویتی تهدیدزا برای امنیت و منافع خود تلقی میکند و سعی در ارائة تعریفی تهدیدآمیز از القاعده بهمنظور توجیه هرگونه اقدام آتی علیه این بازیگر را دارد.
دومین متغیری که دولت اوباما مورد توجه قرار میدهد «طبقة عامل تهدید» است. طبقات تهدید را میتوان اولویتبندی نمود. دراینزمینه، بازیگران معمولاً بازیگر قدرتمندتر را در اولویت تهدید قرار میدهند و سایر بازیگران کوچکتر را در ردههای پایینتر، باوجوداین ایالات متحده پس از واقعة 11 سپتامبر جایگاه القاعده بهعنوان تهدیدی بزرگ را در سطح بازیگری قدرتمند و تهدیدساز ارتقا داده است که درنتیجه تحولات اخیر و خبرهایی مبنیبر احتمال افزایش حملات تروریستی در سایر سفارتخانههای آمریکا در خاورمیانه، همچنان القاعده بهعنوان تهدیدی درجه اول، جایگاهش را در سیاست خارجی آمریکا حفظ کرده است.
سومین متغیر مورد توجه، «طبقة توانایی تهدید» است. این متغیر نیز یکی دیگر از اجزای تحلیل هویت عامل تهدید است. عوامل تهدید را میتوان به ابرقدرت، قدرتهای بزرگ، قدرتهای منطقهای، قدرتهای محلی و دولتهای ورشکسته تقسیم نمود و برایناساس به تحلیل توانایی آنها پرداخت. بدیهی است ابرقدرتها ازحیث تواناییها در صدر اولویت عوامل تهدیدزا و دولتهای ورشکسته در پایینترین رده قرار خواهند گرفت. باوجوداین از دید ایالات متحده آمریکا، القاعده بهعنوان بازیگری تهدیدزا و بهواسطة غیرقابل پیشبینی بودن نحوة ایجاد تهدید، از توانایی بالایی برای تهدید امنیت و منافع آمریکا برخوردار است. بهعبارتدیگر؛ دولت آمریکا نیز در بازخوانی مجدد خود، القاعده را بهعنوان بازیگری تهدیدزا و با قدرت بالا معرفی کرده است.
و درنهایت باید به متغیر «طبقة انگیزة تهدید» بهعنوان متغیر نهایی مورد توجه دولت آمریکا اشاره کرد. طبقهبندی انگیزة تهدید آخرین جزء تحلیل است. این انگیزه میتواند سیاسی، ایدئولوژیک، مذهبی، شخصی، مادی و مواردی از این دست باشد. البته تعیین انگیزة عامل تهدید صرفاً مربوط به تهدیدات مبتنیبر عوامل «برساخته» است. اگر بخواهیم انگیزهها را اولویتبندی کنیم، شاید انگیزة ایدئولوژیک در صدر اصلیترین انگیزههای تهدید قرار گیرند؛ زیرا این انگیزه ایدة حاکمیت یا اعتقادات اساسی مردم جامعه موردنظر را نشانهروی کرده است. برهمیناساس ایالات متحده آمریکا، مهمترین انگیزههای القاعده برای تهدید را انگیزههای ایدئولوژیکی و هویتی میداند که در وهلة اول، هویت غربی را نشانه رفته است و در وهلة دوم، منافع آمریکا در نقاط مختلف و بهخصوص خاورمیانه را تهدید میکند که این تهدید خود میتواند منجربه افزایش هزینههای امنیتی آمریکا گردد.
بنابراین میتوان اینگونه ارزیابی کرد که ایالات متحده آمریکا در بازخوانی مفهوم تهدید درمورد القاعده، اولاً تلاش کرده است تا تهدید بازیگر مذکور علیه امنیت آمریکا را در سطح تهدید بازیگری قدرتمند جلوه دهد که در این مسیر ابتدا با بازخوانی مفهوم تهدید شروع کرده است و با وقوع تحولات اخیر به آن رنگ واقعیت خواهد بخشید. ثانیاً بهنظر میرسد ایالات متحده با برجسته کردن این مسئله درصدد افزایش حضور امنیتی خود در خاورمیانه است و ثالثاً اینکه دولت آمریکا تلاش میکند تا متغیرهای تهدیدساز علیه منافع خود در خاورمیانه را شناسایی و مورد بازخوانی قرار دهد که بهصورت غیرمستقیم میتواند دامنة این سیاستها به سیاست خارجی ایران نیز کشیده شود.
نظر شما