اتحادیۀ خلیج فارس؛ انگیزهها و تبعات
اتحادیۀ خلیج فارس؛ انگیزهها و تبعات
شنبه 30 اردیبهشت 1391

اجلاس سران شورای همکاری خلیج فارس با گرفتن یک عکس دستهجمعی پایان یافت. در این عکس برخلاف گذشته افزون بر شش رئیس دولت شورای همکاری، ولیعهد عربستان نیز حاضر بود. هرچند ممکن است این امر اتفاقی صورت گرفته باشد اما دلالتهایی دارد که میتواند نشاندهندۀ سیر امور در شورای همکاری باشد. عربستان در سال خیزشهای مردمی دو پیشنهاد مطرح ساخت که در یکی خواستار پیوستن مغرب و اردن به شورای همکاری و در دیگری خواستار اتحاد کشورهای عضو شورا و تشکیل اتحادیۀ خلیج فارس شد، اما چرا چنین پیشنهادهایی بهویژه در این برهۀ زمانی مطرح شد؟
اکثر تحلیلگران با بداهت به تأثیر خیزشهای مردمی بر ارائۀ این پیشنهادها و پیگیری آنها تأکید میکنند، اما مگر جز در بحرین تحرک مردمی گستردهای در این کشورها صورت گرفته و یا ادامه یافته است؟ مسلماً خیر. موج خیزشهای مردمی خاورمیانه بر دروازههای شورای همکاری متلاشی شد و اگرچه پیشنهادهای عربستان در بحبوحۀ تحولات و تحت تأثیر آنها مطرح شد اما پیگیری آنها پس از زمینگیر شدن این خیزشها سؤالبرانگیز است.
روشن است که قیام مردم بحرین یکی از دلایل اصلی تحرک سعودی است اما انگیزۀ این تحرک اغلب بهگونهای وارونه دیده میشود؛ زیرا اغلب بر بیم عربستان از خیزش مردمی بحرین و احتمال تسری آن به عربستان و سایر شیخنشینهای خلیج فارس بهعنوان دلیل اصلی تحرک ریاض تأکید میشود. بهنظر نمیرسد این نگاه درست باشد. واقعیت آن است که ریاض از بیم آلخلیفه در برابر خیزش مردم بحرین سوءاستفاده میکند و در تلاش است از این فرصت بهوجودآمده برای الحاق بحرین به عربستان بهره گیرد. البته انگیزههای دیگر نیز وجود دارد. افزون بر فرصتطلبی ریاض بهنظر میرسد سه انگیزۀ دیگر، تحرکات ریاض را تبیین میکند.
انگیزه یا هدف نخست ایجاد بلوکی از نظامهای پادشاهی منطقه است تا از بروز تغییر در کشورهای آنها پیشگیری شود زیرا از دید ریاض بروز تغییر در هر یک از این کشورها، به تسری موج قیامها به کشورهای منطقه خواهد انجامید. مسئلۀ دیگر ایجاد چهارچوبی قانونی برای سرکوب معترضان بحرینی است. روشن است که ورود سپر جزیره با توجه به منشور شورای همکاری و عدم مشارکت سه کشور از اعضای آن در این تحرک بهدلیل عدم مطابقت آن با منشور شورا، نمیتواند چیزی جز اشغال محسوب شود.
متهم شدن عربستان به اشغالگری و سرکوب مردم خود و کشور همسایه در کنار مداخله در سوریه با ادعای حمایت از مردم، دورویی ریاض را آشکار کرد و اثر مخربی بر وجهۀ منطقهای و بینالمللی آن داشت. ریاض با مطرح ساختن اتحادیۀ خلیج فارس ـ که درواقع هدفش بلعیدن بحرین است ـ درصدد است ضمن بهرهگیری از فرصت پیشآمده، به اشغال بحرین وجهۀ قانونی بدهد. سومین انگیزة رویارویی با قدرت منطقهای ایران است. اگرچه ریاض در تلاش است این طرح را برای رویارویی با تهدیدات ایران! جلوه دهد اما مشخص نیست از کدام تهدیدات سخن میگوید و جالب آنکه بهرغم تمامی سروصداها هیچگونه سندی در ارتباط با این تهدیدات ارائه نمیدهد. بیاساس بودن چنین ادعاهایی بر کسی پوشیده نیست بااینحال کشورهای شورا در تلاشند با متمرکز کردن توجهها علیه ایران ـ اینبار با تشکیل اتحادیهای برای مقابله با خطر ایران! ـ محوریت قیامهای مردمی خاورمیانه را از ذهنیت شهروندان خود بزدایند.

اگر بخواهیم تمامی این انگیزهها را در یک چهارچوب بگنجانیم بهنظر میرسد میتوان از هدف آمادهسازی کشورهای شورای همکاری برای رویارویی با موج دوم قیامهای مردمی سخن گفت. موج دوم قیامها بیشک کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را دربر خواهد گرفت؛ زیرا نمیتوان از دموکراسی و حقوق بشر در سوریه و لیبی دفاع کرد و در داخل، ملت خود را سرکوب کرد. آگاهیِ مولودِ تحولات ٢٠١١ و ٢٠١٢ در خاورمیانه طبعاً به کشورهای خلیج فارس خواهد رسید و اتحادیۀ خلیج فارس درصورت تشکیل، اتحادیهای برای سرکوب این موج دوم و گذار از آن خواهد بود.
روشن است که نگاه غالب بر طرح چنین اتحادیهای نگاهی امنیتی است که به زمینههای ناامنی ـ فقر، تبعیض، و فقدان آزادی ـ توجه نمیکند و تنها درصدد سرکوب و مبارزه با جلوههای خارجی آن است و بنابراین چنین دستورالعملی توان مرتفع ساختن مشکلاتی را که با هدف رفع آنها مطرح شده و پیگیری میشود ندارد.
اگرچه چنین اتحادیهای حتی در سطح کوچک آن (میان عربستان و بحرین)، بهرغم وجود اراده نزد رهبری سیاسی در دو کشور، حداقل تاکنون غیرعملی بوده است و به تعبیر سعود الفیصل شاخصهایی درجهت موفقیت آن وجود نداشته است، بااینحال امکان آن را در آینده نمیتوان نادیده گرفت. چنین طرحی درصورت تصویب و اجرایی شدن میتواند بروندادهای متعددی دربر داشته باشد. در کوتاهمدت این امر میتواند به تشدید تضاد شیعی ـ سنی بینجامد؛ تضادی که با تلاش عربستان و همپیمانانش و با هدف مبارزه با نفوذ منطقهای ایران در منطقه درحال گسترش است؛ زیرا این طرح بهدرستی بهمثابۀ طرحی برای سرکوب شیعیان بحرین و تبدیل آنها به اقلیتی در اتحادیۀ بزرگ خلیج فارس یا حداقل در اتحادیۀ عربستان ـ بحرین تلقی خواهد شد و درنتیجه، این تنش را در سطح منطقهای گسترش خواهد داد. مسئلۀ دیگر احتمالاً تشدید تضاد با ایران با هدف سرکوب شیعیان است. کشورهای شورای همکاری که جز در سطح اعلامی و تبلیغاتی مدارکی دال بر مدعای دخالت ایران در بحرین یا سایر کشورهای خلیج فارس در دست ندارند احتمالاً دست به چالشآفرینی ـ حداقل تبلیغاتی ـ با ایران خواهند زد تا از واکنشهای تهران جهت توجیه سرکوب شیعیان کشورهای خویش بهره گیرند.
افزون بر دو برونداد بالا که در کوتاهمدت متصور است دو برونداد نیز در بلندمدت قابل تصور است. نخست آنکه شکافی که در نتیجۀ قیامهای مردمی میان کشورهای عربی خاورمیانه بهوجود آمده است و در نتیجۀ آن کشورهای دموکراتیک و یا درحال گذار به دموکراسی عرب در مقابل کشورهای سنتی و پادشاهیهای اقتدارگرای جهان عرب قرار گرفتهاند بهتدریج با تثبیت اوضاع کشورهای درحال دگرگونی تعمیق و تشدید خواهد شد و درنتیجه در میانمدت و بلندمدت شاهد افزایش تنش میان دو جبهۀ یادشده خواهیم بود.
دوم آنکه درصورت شکلگیری اتحادیۀ خلیج فارس تصور میشود جبههای فراگیر دربرابر تحولات داخلی و ابعاد منطقهای آن شکل بگیرد که یادآور اروپای پس از ناپلئون و اعادۀ نظم سنتی در آن است که دوام چندانی نداشت. در چنین شرایطی شورای همکاری به سازوکاری نهادین برای رویارویی با دگرگونیهای مردمی تبدیل میشود و نیروهای سپر جزیره که با هدف رویارویی با تهدیدات خارجی تشکیل شده بود و در این کارویژه هیچگونه کارایی از خود نشان نداد بهتدریج به نیرویی انتظامی و برای رویارویی با تهدیدات داخلی تبدیل میشود. سخن از تشکیل ارتش ٣٦٠ هزار نفری شورای همکاری نیز نشانههایی از تغییر ساختار سپر جزیره را در خود حمل میکند. عربستان، محور شورای همکاری خلیج فارس و برادر بزرگتر میرود تا چتر حاکمیت خود را بهتدریج بر کشورهای کوچک خلیج فارس بگستراند. در این معنا عکس یادبود امیر نایف در کنار سران شورای همکاری حامل دلالتهایی ناگوار برای بسیاری از آنهاست؛ دلالتهایی که حاکی از آغاز دورهای نوین در روابط عربستان با این کشورهاست.
نظر شما